ولایت در بیان: رمزگشایی از نکته های ناب ولایی

مشخصات کتاب

سرشناسه : آصفی، محمدمهدی، 1316 - 1394.

عنوان قراردادی : مفردات الولاء والانتماء الی اهل البیت علیهم السلام .فارسی

عنوان و نام پدیدآور : ولایت در بیان: رمزگشایی از نکته های ناب ولایی/ محمدمهدی آصفی؛ ترجمه آمنه تدریس حسنی؛ ویراستاران توحید پاشایی، عبدالحسین طالعی.

مشخصات نشر : تهران: نبأ، 1392.

مشخصات ظاهری : 87 ص.

فروست : سخن آشنا؛ 22.

شابک : 25000 ریال:978-600-264-017-8

وضعیت فهرست نویسی : فاپا

یادداشت : کتابنامه به صورت زیرنویس.

موضوع : خاندان نبوت

موضوع : ولایت

موضوع : دوستی -- جنبه های مذهبی -- اسلام

شناسه افزوده : تدریس حسنی، آمنه، 1367 - ، مترجم

شناسه افزوده : طالعی، عبدالحسین، 1340 -، ویراستار

شناسه افزوده : پاشایی، توحید، ویراستار

رده بندی کنگره : BP223/8/آ6م7041 1392

رده بندی دیویی : 297/45

شماره کتابشناسی ملی : 3206723

ص: 1

اشاره

ص: 2

ص: 3

فهرست

پیشگفتار6

آگاهی از ولایت7

تأیید9

پیوستگی عضوی10

برائت14

رابطۀ توحیدی دوجانبه در دایرۀ ولایت16

ارادت22

وفاداری27

اسوه و نمونه28

غم و شادی31

همراهی و اطاعت36

اطاعت فرهنگی36

اطاعت و تسلیم44

توحید در اطاعت45

تسلیم45

یاری و انتقام48

ص: 4

تأیید و رد55

میراث و انتظار55

زیارت63

آنچه خداوند در آخرت روزی آنها می کند70

با ما و از ما هستند72

رستگاری و پیروزی74

مشارکت با شهدا به سبب ولایت و برائت74

پیوست83

احادیث دوازده امام بعد از رسول خدا86

آیة تطهیر85

ص: 5

پیشگفتار

دراین کتاب دربارۀ گروهی از کلمات مرتبط با ولایت و وابستگی سخن می گوییم و می کوشیم که این کلمات را عمدتاً از متون زیارتی که خاص اهل بیت (علیهم السلام) نوشته شده، استخراج کنیم. این متون سرشار از حقایق ومفاهیم بسیاری درباة ولایت و برائت است. با تفکر و تعمق در آن ها می توانیم نظریۀ درستی دربارۀ ولایت و برائت ارائه دهیم. البته اکنون در صدد بررسی این موضوع نیستیم؛ این رساله فرصت پرداختن به آن را به ما نمی دهد؛ ولی به اشاره ای کوتاه بسنده می کنیم.

ص: 6

ص: 7

آگاهی از ولایت

آگاهی از ولایت نخستین عنصر از عناصر ولایت است که ارزش آن را مشخص می کند. هر چه این آگاهی ژرف تر باشد، انسان در ولایت قوی تر و استوارتر است.

در زیارت جامعۀ کبیره آمده است: «أشهد الله و أشهدکم أنّی مؤمن بکم و بما آمنتم به، کافر بعدوکم و بما کفرتم به، مستبصر بشأنِکم وبضلالةِ من خالفکم، مؤمن بسّرکم و علانیتکم وشاهدکم و غائبکم»

گواه گیرم خدا را و گواه گیرم شما را که من ایمان دارم به شما و آنچه که شما به آن ایمان دارید، و کافرم نسبت به دشمن شما و آنچه شما آن را انکار کردید؛ بینایم به مقام شما و به گمراهی آنکه با شما مخالفت کرد؛ به نهان و آشکار شما و حاضر و غائبتان ایمان دارم.

ما خداوند تبارک و تعالی و ائمۀ اطهار (علیهم السلام) را به این معرفت و اطمینان وایمان کاملمان گواه می گیریم و شکی در آن به خود راه نمی دهیم.

ص: 8

ولایت در این قسمت از دو جنبه آمده است: جنبۀ ایجابی: «مؤمن بکم وبما آمنتم به» من به شما و به آنچه شما ایمان دارید ایمان دارم.

جنبۀ سلبی: همان برائت است: «کافر بعدوکم و بما کفرتم به» کفر به معنای رد و انکار است. معنای این قسمت چنین است: من دشمن شما را و هر آنچه را که شما انکار کردید، انکار می کنم.

ارزش ولایت در ایجاب وسلب همراه با هم یعنی پذیرش و انکار است. پذیرش به تنهایی بدون همراهی با رد و انکار چندان اثری برای انسان ندارد.

پذیرش و عدم پذیرش باید از روی علم وآگاهی باشد، نه اینکه مانند بعضی از مردم تنها از روی تقلید باشد: «مستبصر بشأنکم و بضلالة من خالفکم» آگاهی می طلبم به مقام شما و گمراهی مخالفان شما.

این پذیرش، سه نکته در بردارد:

1. پذیرش همیشگی و همه جانبه: «مؤمن بسرکم و علانیتکم» به پنهان و آشکارتان ایمان دارم. (1)

2. ردّ همۀ دشمنانشان و هرآنچه که آنها آن را رد می کنند: «کافر


1- چه شما را ببینم یا از دید من پنهان باشید، به شما ایمان دارم.

ص: 9

بعدوکم و بما کفرتم به» کافرم نسبت به دشمن شما و آنچه شما آن را انکار کردید.

3. این پذیرش و انکار، از روی بصیرت و شناخت عملی صورت می گیرد: «مستبصر بشأنکم و بضلالةِ من خالفکم» آگاه به مقام شما وگمراهی مخالفان شما هستم.

تأیید

ولایت به ثبات قدم نیاز دارد. هیچ چیزی در قبال ولایت بدتر از شک و تردید نیست. خداوند - تبارک وتعالی - در مسیر ولایت ابهامی قرار نداده است. آن را به توحید ارتباط داده و محوری برای حرکت فرد و امت می داند، و مردم را پس از توحید به ولایت تشویق می کند.

خداوند - تبارک و تعالی – می فرماید: ﴿إنما ولیکم الله و رسوله و الذین آمنوا﴾ (1)

ولی شما تنها خدا و رسول اوست، و کسانی که ایمان آوردند.

نیز می فرماید: «اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم» (2)


1- مائده 55
2- نساء 59

ص: 10

خدا را و پیامبر خدا و اولو الامر (اوصیای پیامبر) را اطاعت کنید.

از این رو مسیر ولایت باید واضح و روشن باشد تا مردم از روی آگاهی و دانش ولایت را بپذیرند. به این دلیل ولایت با تأیید و یقین و علم و آگاهی همراه است.

در زیارت جامعۀ کبیره خطاب به اهل بیت (علیهم السلام) آمده است: «سعد من والاکم و هلک من عاداکم، و خاب من جحدکم، و ضل من فارقکم، و فاز من تمسک بکم، و أمن من لجأ الیکم، و سلم من صدقکم، و هدی من اعتصم بکم»

هر که ولایت شما را پذیرفت، به سعادت رسیده است. هر که با شما دشمنی کرد، به هدایت رسیده است. هر که انکار شما کند، زیانکار می شود. هر که از شما جدا گردد، به گمراهی می رسد. هر که به شما پیوندد، رستگار می شود. هر که به شما پناه آورد، امان می یابد. و هر که به رشتة شما در آویزد، هدایت می گردد.

پیوستگی عضوی

پیش از این که دربارۀ عناصر تشکیل دهندة ولایت سخن گوییم، باید ابتدا دربارۀ ترجمۀ این واژه سخن گوییم که چندان آسان نیست. چراکه زبان ادبیات معاصر ما در روابط اجتماعی اش از

ص: 11

ترجمۀ این کلمه قاصر است. کلمه ای مانند ولایت نمی شناسیم که رابطه ای نزدیک میان مردم بر خط افقی از جهتی و خط عمودی از جهت دیگر نشان دهد و بدین سان کاربردی باشد. پس این رابطۀ خاص در این امت بر دوخط استوار است:

1. بر روی خط عمودی که حداکثر، از رابطۀ امت با خدا و رسول و اولیای امور مسلمانان، در جهت اطاعت و محبت و یاری و نصیحت و فرمانپذیری نمودار می شود. خداوند (عزوجلّ) می فرماید: ﴿اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم﴾

خدا را و پیامبر خدا و اولو الامر (اوصیای پیامبر) را اطاعت کنید.

کمترین حدّ ولایت در سروری و حاکمیت و نظارت است؛ خداوند (عزوجلّ) می فرماید:﴿انما ولیکم الله و رسوله و الذین آمنوا الذین یقیمون الصلاة و یوتون الزکاة و هم راکعون﴾ (1)

ولیّ شما تنها خدا و رسول او است وآنان که ایمان آورده اند، که اقامه نماز و ادای زکات می کنند، در حالی که در رکوع هستند.

خط عمودی، خط بالا و پایین است، یعنی: خط بالا رابطۀ امت با اولیای امور و خط پایین ارتباط اولیای امور با امت است. بدین روی،


1- مائده 55

ص: 12

از جهتی به حاکمیت و از جهتی به مراقبت و سرپرستی قوام می بخشد.

اما خط افقی همان رابطه ای است که زندگی اجتماعی مردم را در قبال یکدیگر تقویت می کند. قرآن کریم با این کلمه گویا ودقیق آن را خلاصه می کند: ﴿انما المؤمنون اخوة﴾ همانا مؤمنان برادرند امام حسن عسکری (علیه السلام) آن را با این کلمۀ واضح، روشن می کند. «المؤمن اخو المؤمن لامه و أبیه» (1)

مؤمن برادر مؤمن است، مانند برادرانی که مادر و پدر آنها یکی باشد.

این رابطه ای خاص است که نظیر آن را در امتها و ادیان و شریعتهای دیگر نمی یابیم.

از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) نقل شده: «المؤمنون اخوة، تتکافأ دماؤهم، و هم ید علی من سواهم، یسعی بذمتهم أدناهم» (2)

مسلمانان همه برادرند، خ_ون_ش_ان ب_راب_ر اس_ت. پست ترین فردشان از سوی همة آن ها پیمان می بندد. مسلمانان همه یک دست در برابر دیگران هستند.

از امام صادق (علیه السلام) روایت شده است: «المؤمن أخو المؤمن


1- بحارالانوار: 5: 317
2- امالی المفید: 110

ص: 13

کالجسد الواحد؛ اذا اشتکی شیئاً منه، وجد الم ذلک فی سائر جسده» (1)

مؤمن برادر مؤمن است، مانند پیکری که هرگاه عضوی از آن دردمند شود، اعضای دیگر هم احساس درد کند.

امام صادق (علیه السلام) مؤمنان را نصیحت می کند و می فرماید: «تواصلوا و تبارّوا و تراحموا، و کونوا اخوة بررة کما امرکم الله (عزوجلّ) » (2)

با یکدیگر پیوستگی و خوشرفتاری و مهرورزی داشته باشید، و برادر نیک یکدیگر باشید، همان گونه که خداوند- عزوجل- شما را به آن امر کرد.

این همان خط افقی ولایت است.

ما ریسمانی قویتر واستوارتر و درست تر از این ریسمان در زندگی امتها نمی شناسیم.

با این توضیح، ولایت بیانگر وابستگی عضوی خانواده ای واحد و منسجم است و همانطور که خداوند (عزوجلّ) می فرماید، مانند یک ساختمان محکم است. رابطۀ بین افراد این خانواده همان رابطه ای است که در یک جسم برقرار است، قوی تر و شدیدتر از رابطۀ میان افراد یک خانواده. بنابراین ولایت، بافت و پیوندی متمایز از رابطه است و در درون امت، وابستگی عضوی فرد به خانواده یا


1- بحار الانوار: 74: 268
2- اصول الکافی: 2: 175

ص: 14

وابستگی عضو به جسم واحدی را نشان می دهد. اگر قوام و انسجام ولایت در خط افقی وابسته به همکاری، پیوستگی، اخلاص، نیکی، برادری، مهربانی، مودت، یاری و یکپارچگی است؛ در خط عمودی ولایت همان چیزی است که در اینجا از آن سخن می گوییم، یعنی: اطاعت، فرمانبرداری، تسلیم، محبت، یاری، اقتدا، توسل، تبعیت، تمسک، محبت به امامان معصوم و دوستان آن ها؛ همراه با: جدایی و برائت از دشمنان آن ها، و نصیحت و مفاهیم مشابه آ ن.

اهمیت موضوع ولایت از کلام امام صادق (علیه السلام) روشن می شود:

«و ما نودی بشیء کما نودی بالولایة»

به هیچ چیز دعوت نشده آن گونه که به ولایت فرا خوانده اند.

اینک به موضوع اصلی خود می پردازیم.

برائت

برائت وجه دیگر ولایت است و هر دو جنبه هایی از قضیه واحدی هستند. لذا ولایت بدون برائت، ولایتی ناقص و سفیهانه است. مردی به امیرالمؤمنین (علیه السلام) گفت: «انی احبک و احب خصومک» من تو را دوست دارم و دشمنانت را نیز دوست دارم.» (این همان ولایت سفیهانه ای است که از آن سخن گفتیم). امیرالمؤمنین (علیه السلام) خطاب به او فرمود: «اما الان فأنت اعور فاما ان

ص: 15

تعمی او تبصر»: تو اکنون یک چشم هستی (دید یک چشم، دیدی ناقص و نیمه است) پس یا کور شوی (که ولایت را به تبع برائت از دست می دهی) یا بینا می شوی (که ولایت و برائت را با هم داری.)

در زیارت جامعة کبیره آمده است: «اشهد الله و اشهدکم انی مؤمن بکم و بما آمنتم به، کافر بعدوکم و بما کفرتم به، مستبصر بشأنکم وبضلالة من خالفکم، موال لکم ولاولیائکم، مبغض لاعدائکم و معاد لهم»

خدا را و شما را گواه می گیرم که من به شما وآنچه شما به آن ایمان دارید، ایمان دارم و نسبت به دشمنان شما وآنچه شما آن را انکار کردید، کافرم؛ بینا هستم به مقام شما و به گمراهی کسی که با شما مخالفت کند. پیوند ولایت با شما دارم و با هر که با شما ولایت دارد. بغض دشمنانتان را در دل دارم و دشمن آنها هستم.

زیارت عاشورا از روشن ترین زیارتها در اعلام برائت از دشمنان خدا است: «و َلَعَنَ اللَّهُ اُمَّةً قَتَلَتْکُمْ وَ لَعَنَ اللَّهُ الْمُمَهِّدینَ لَهُمْ بِالتَّمْکینِ مِنْ قِتالِکُمْ، بَرِئْتُ اِلَی اللَّهِ وَ اِلَیْکُمْ مِنْهُمْ وَ مِنْ اَشْیاعِهِمْ وَ اَتْباعِهِمْ وَ اَوْلِیاَئِهِم» و خدا لعنت کند مردمی را که شما را

ص: 16

کشتند. و خدا لعنت کند آنانکه تهیه اسباب کردند برای کشندگان شما تا آنها توانستند با شما بجنگند. از ایشان و از پیروان و دنبال روندگانشان و دوستانشان به سوی خدا و به سوی شما بیزاری می جویم.

برائت در این متن، تنها خاص دشمنان خدا نیست؛ بلکه شامل برائت از دوستان دشمنان خدا و پیروان آن ها و کسانی که از کار آن ها راضی بودند، نیز می شود.

همان طور که با دوستی دوستان خدا، به خدا نزدیک می شویم، از طریق برائت ودشمنی دشمنان خدا و دوستداران آنها نیز به خدا و اولیای او نزدیک می شویم. در زیارت عاشورا آمده است: «اِنّی اَتَقَرَّبُ اِلی اللَّهِ وَ اِلی رَسُولِهِ... بموالاتکم و بالبراءة ممن قاتلک و نصب لک الحرب و بالبراءة ممن اسس اساس ذلک و بنی علیه بنیانه»

من نزدیکی جویم به درگاه خدا و پیشگاه رسولش، به وسیلة دوستی تان به وسیله بیزاری از کسی که با تو جنگ کرد و بیزاری از کسی که شالوده این کار را ریخت و بنیانش نهاد.

رابطۀ توحیدی دوجانبه در دایرۀ ولایت

بارها گفته ایم که ولایت از مقولات توحید است. ولایت در اسلام

ص: 17

در امتداد موضوع توحید می آید. ولایتی غیر از ولایت خداوند تبارک وتعالی وجود ندارد، مگر اینکه با اذن و اراده و دستور خداوند باشد. خداوند (عزوجلّ) می فرماید: ﴿الله ولیُّ الذین آمنوا﴾ «خداوند سرور کسانی است که ایمان آورده اند.»

ولایت رسول خدا (صلی الله علیه و آله) و اولی الامر الهی بعد از اطاعت خداوند و به دستور باری تعالی واجب است. پس کسی که ولایت خدا را می پذیرد، ولایت پیامبر خدا و اولی الامر الهی را نیز بعد از خداوند می پذیرد. این ولایت ها از هم ممکن نیست.

خداوند (عزوجلّ) می فرماید:﴿انما ولیکم الله و رسوله والذین آمنوا الذین یقیمون الصلاة و یؤتون الزکاة و هم راکعون﴾ (1)

ولی شما تنها خدا و رسول او است وآنان که ایمان آورده اند، همان ایمان آورندگانی که اقامه نماز و ادای زکات می کنند، در حالی که در رکوع نمازند.

روایات بسیاری رسیده که این آیه دربارة امام علی (علیه السلام) نازل شده است.

پس ولایت رسول خدا و اهل بیتش در امتداد ولایت خداوند است.

این امر در ولایت و اطاعت و همچنین در محبت متجلی است.


1- مائده 55

ص: 18

از پیامبر خدا (ص) روایت شده: «أحبوا الله لِما یغذوکم، أحبّونی بحُبّ الله، و أحبّوا أهلَ بیتی بحُبّی» (1)

خدا را دوست بدارید، به خاطر نعمت هایی که به شما ارزانی داشته است. و مرا دوست بدارید به جهت دوستی با خدا. و با اهل بیت من دوستی نمایید، به خاطر دوستی با من.

بنابراین کسی که ولایت خداوند تبارک و تعالی را بپذیرد، ولایت اهل بیت را می پذیرد. و کسی که از خداوند پیروی کرد، از آنها پیروی می کند. و کسی که خداوند را دوست دارد، آنها را نیز دوست دارد.

این یک طرف این معادلۀ توحیدی است. در طرف دیگر، هر کس ولایت اهل بیت را بپذیرد، ولایت خدا را پذیرفته است. و هرکس از آنها اطاعت کند، از خدا اطاعت کرده است. و هرکس آنها را دوست بدارد، خدا را دوست داشته است. بدین سان معاملۀ توحیدی در ارتباط و ولایت و توحید دوطرفه شکل می گیرد.

اینک به جمله های بعدی که به طرف دوم معادله اشاره میکند، گوش فرا دهید:

در زیارت جامعه کبیره آمده است: «من والاکم فقد والی الله، و من عاداکم فقد عادی الله»


1- .صحیح ترمذی 261:13، تاریخ بغداد160:4

ص: 19

هرکس شما را دوست بدارد، خدا را دوست داشته است و هرکس شما را دشمن بدارد، خدا را دشمن داشته است.

در همین زیارت آمده است: «من اطاعکم فقد اطاع الله، و من عصاکم فقد عصی الله»

هرکس شما را اطاعت کند، خدا را اطاعت کرده است. و هرکسی از شما سرپیچی کند، از خدا سرپیچیده است.

نیز در این زیارت آمده است:

«من احبکم فقد احب الله و من ابغضکم فقد ابغض الله»

هرکه به شما محبّت ورزد، به خدا محبت ورزیده است. و هرکه با شما کینه توزی کند، با خدا کینه توزی کرده است.

ما با ولایت آنها و برائت از دشمنان آنها به خدا نزدیک می شویم.

در زیارت عاشورا آمده است:

«انّی اَتَقَرَّبُ اِلی اللَّهِ وَ اِلی رَسُولِهِ....بموالاتکم وبالبراءة ممن قاتلک و نصب لک الحرب»

من تقرب جویم به درگاه خدا و پیشگاه رسولش، به وسیله دوستی تان و به وسیله بیزاری از کسی که با تو جنگید.

از رسول خدا (ص) روایت شده:

ص: 20

«من اطاعنی فقد اطاع الله و من عصانی فقد عصی الله و من عصی علیا فقد عصانی» (1)

هر کس از من اطاعت کند، خدا را اطاعت کرده و هرکس از من سرپیچی کند، از خدا سرپیچی کرده و هرکس از علی سرپیچی کند، از من سرپیچی کرده است.

و از ابن عباس نقل شده که گفته است : پیامبر (صلی الله علیه و آله) به علی (علیه السلام)

نگاه کرد، سپس فرمود :

«یا علی انا سید فی الدنیا و الآخرة، حبیبک حبیبی و حبیبی حبیب الله، و عدوک عدوی وعدوی عدو الله» (2)

ای علی من در دنیا و آخرت سرورم، دوست تو دوست من و دوست من دوست خداست و دشمن تو دشمن من ودشمن من دشمن خداست.

از نکات دقیق مفهوم ولایت و برائت در اسلام این است که به شکلی دقیق، این رابطة توحیدی استوار میان ولایت خدا و ولایت اولیای خدا (علیهم السلام) را درک می کنیم و به معادلۀ توحیدی میان دو


1- حاکم آن را در المستدرک علی الصحیحین والمحب الطبری در ریاض النضرة167:2آن را روایت کرده اند. (فضائل الخمسة من الصحاح الستة فیروز آبادی118:2)
2- الحاکم در المستدرک127:3آن را روایت کرده است.

ص: 21

ولایت پی می بریم. در اسلام هر گونه اطاعت، محبت و ولایتی در صورتی برحق است که در امتداد ولایت خداوند بیاید، وگرنه باطل است.

در این سبک و سیاق، اهل بیت (علیهم السلام) همان راهنمایان به سوی خدا و دعوت کنندگان و حکم فرمایان به دستور او و تسلیم شدگان خداوند تبارک و تعالی و راهنمایان راه او هستند.

این یک طرف قضیه است. در طرف دیگر، هرکس قصد خدا و راه او و فراهم کردن رضای او و دستور و رعایت حدود او را کرد، ناگزیر باید راه آنها را بپیماید و مانند آنان عمل کند.

بار دیگر به طرف دیگر این معاملۀ توحیدی گوش فرا دهید:

در زیارت جامعه کبیره آمده است:

«الی اللَّهِ تَدْعُونَ وَ عَلَیْهِ تَدُلُّونَ وَ بِهِ تُؤْمِنُونَ وَ لَهُ تُسَلِّمُونَ وَ بِأَمْرِهِ تَعْمَلُونَ وَ إِلَی سَبِیلِهِ تُرْشِدُونَ وَ بِقَوْلِهِ تَحْکُمُونَ»

شما مردم را به سوی خدا می خوانید و به او راهنمایی می کنید. همواره در حال ایمان به او هستید و در برابرش تسلیم می شوید، فرمانش می برید و به راهش ارشاد می کنید و به گفته اش حکم می رانید.

این طرف اول است. طرف دوم نیز در همین زیارت آمده است:

«مَن أرادَ اللهَ بَدءَ بکُم و مَن وحَّده قَبلَ عَنکم، و من قَصَده تَوجَّهَ بِکُم»

ص: 22

هرکس قصد خدا کند، فقط به وسیله شما آغاز می کند. و هرکس او را به یکتایی بپرستد، طریق توحیدش را تنها از شما می پذیرد. و هرکس او را قصد کند، به شما رو می آورد.

بار دیگر تأکید می کنم ما جز از طریق این دید توحیدی در امتداد ولایت خدا، نمی توانیم ولایت را درک کنیم. هر فهم دیگری برای ولایت و اطاعت و محبت اهل بیت (علیهم السلام) چنانچه در امتداد این مسیر نباشد و در این موضع قرار نگیرد، برخلاف دستورات و تعالیم اهل بیت (علیهم السلام) است.

ارادت

معنای ارادت در برابر اولیای امور، این است که آنها را در ناگواریها رها نکنیم و به مخالفت و سرپیچی از دستورات آنها برنخیزیم، با آنها مقابله نکنیم، در هیچ کاری با آنها مخالفت نکنیم، از آنها فاصله نگیریم، راهی جز راه آنها در پیش نگیریم، آنها را ترک نکنیم، در کمین آسیب رساندن به آنها نباشیم، حرمت آنها را چه در حضور و چه در غیابشان نشکنیم، با آنها با مکر و حیله رفتار نکنیم، علیه آنها همگام دشمنانشان نشویم، در حقشان سستی و سهل انگاری نکنیم و از انجام هر کاری که از این قبیل باشد خودداری کنیم.

خداوند (عزوجلّ) می فرماید:

﴿یا أیها الَّذین آمنوا ادخلوا فی السلم کافة و لا تَتَّبِعوا خُطُواتِ الشَّیطانِ﴾ (1)


1- بقره208

ص: 23

ای کسانی که ایمان آورده اید، همگی در صلح و آشتی درآیید. و از گامهای شیطان پیروی نکنید.

این آشتی و صلحی که خداوند ما را به آن فرا می خواند، همان صلح با خداوند تبارک و تعالی است

دربرابر صلح و آشتی در برابر خدا، جنگ و محاربه و مخالفت با او نیز مطرح است.

خداوند (عزوجلّ) می فرماید:

﴿فإن لَم تَفعلوا فأذَنوا بحَربٍ من الله و رسولهِ﴾ (1)

اگر (چنین) نمی کنید، بدانید به جنگ با خدا و رسولش برخاسته اید!

﴿إنما جَزاءُ الّذین یُحاربون اللهَ و رسولَه و یَسعَونَ فی الأرض فَساداً أن یقتلوا...﴾ (2)

سزای کسانی که با [دوستداران] خدا و پیامبر او می جنگند و در زمین به فساد می کوشند، جز این نیست که کشته شوند.

﴿ذلکَ بأنَّهم شاقُّوا اللهَ و رسولهَ و من یُشاقِّ الله فإنّ اللهَ شَدیدُ العقاب﴾ (3)


1- بقره279
2- مائده33
3- انفال13

ص: 24

این به خاطر آن است که آنها با خدا و پیامبرش (صلی الله علیه و آله) دشمنی ورزیدند. و هرکس با خدا و پیامبرش دشمنی کند، (کیفر شدیدی می بیند) و خداوند، شدیدالعقاب است!

اینان راهی غیر از راه خدا و مسیری جز مسیر خدا بر گزیدند.

خداوند (عزوجلّ) می فرماید:

﴿ألَم یَعْلَمُوا أنّه مَن یُحادِدِ اللهَ و رسولَه فإنَّ لَه نارَ جهنَّمَ خَالداً فیهَا ذَلِکَ الخزی الْعَظِیمُ﴾ (1)

آیا ندانستند هرکس با خدا و رسولش دشمنی کند، برای او آتش دوزخ است؛ جاودانه در آن می ماند؟! این، همان رسوایی بزرگ است!

مخالفت یعنی پیوستن انسان به خطی غیر از خط و حکم خداوند.

این در صلح و در دایرة رابطه با خداوند است.

صلح در زمینة اولیای امور، در امتداد این صلح و در ضمن سخنان توحیدی می آید. به طور کلی همۀ جمله هایی که مربوط به ولایت اولیای امور (علیهم السلام) هستند، وارد مقولۀ توحید می شوند. لذا برای آن وجود و حکم مستقلی بدون اذن و امر خداوند تبارک و تعالی وجود ندارد.


1- توبه63

ص: 25

درود و سلام بر اولیای امور (رسول الله و اهل بیتش) همانطور که در متن زیارات آمده، از سخنان شعاری و خطاب آمیز نیست. بلکه درود، از مقولۀ تعامل و رابطه است و این سخنان این رابطه و تعامل را بیان می کند.

از دقیق ترین معانی صلح برای اولیای امور (علیهم السلام) این است که آنها را با افعالمان آزار ندهیم، چرا که آنها شاهد اعمال ما هستند. سوره قدر و متون روایی مؤیّد این قضیه است. بدیها و زشتیهای اعمال دوستدارانشان و گناهانی که مرتکب می شوند، موجب آزار آنها می شود و اعمال نیک دوستان، آنها را شاد می کند.

نمی خواهیم بحث دربارۀ ارادت به اولیای امور را بیش از این تفصیل دهیم.

همة زیارتها با سلام و درود بر آنها و تکرار این سلام و درود سرشار است .

زیارت جامعۀ صغیره که صدوق از امام رضا (علیه السلام) روایت کرده، گواه این قضیه است.

«السَّلامُ عَلَی أَوْلِیَاءِ اللَّهِ وَ أَصْفِیَائِهِ. السَّلامُ عَلَی أُمَنَاءِ اللَّهِ وَ أَحِبَّائِهِ. السَّلامُ عَلَی أَنْصَارِ اللَّهِ وَ خُلَفَائِهِ. السَّلامُ عَلَی مَحَالِّ مَعْرِفَةِ اللَّهِ. السَّلامُ عَلَی مَسَاکِنِ ذِکْرِ اللَّهِ. السَّلامُ عَلَی مُظْهِرِی أَمْرِ اللَّهِ وَ نَهْیِهِ. السَّلامُ عَلَی الدُّعَاةِ إِلَی اللَّهِ. السَّلامُ عَلَی الْمُسْتَقِرِّینَ فِی مَرْضَاةِ اللَّهِ. السَّلامُ عَلَی الْمُخْلِصِینَ فِی طَاعَةِ اللَّهِ.

ص: 26

السَّلامُ عَلَی الْأَدِلاءِ عَلَی اللَّهِ.

السَّلامُ عَلَی الَّذِینَ مَنْ وَالاهُمْ فَقَدْ وَالَی اللَّهَ وَ مَنْ عَادَاهُمْ فَقَدْ عَادَی اللَّهَ، وَ مَنْ عَرَفَهُمْ فَقَدْ عَرَفَ اللَّهَ وَ مَنْ جَهِلَهُمْ فَقَدْ جَهِلَ اللَّهَ وَ مَنِ اعْتَصَمَ بِهِمْ فَقَدِ اعْتَصَمَ بِاللَّهِ وَ مَنْ تَخَلَّی عَنْهُمْ فَقَدْ تَخَلَّی عَنِ اللَّهِ» (1)

سلام بر اولیای خدا و برگزیدگانش،سلام بر امینان خدا و دوستانش، سلام بر یاران خدا و خلیفه هایش، سلام بر جاهگاههای معرفت خدا، سلام بر خانه های ذکر خدا،سلام بر آشکارکنندگان امر و نهی خدا، سلام بر دعوت کنندگان به سوی خدا، سلام بر استقراریافتگان در عرصه رضایت خدا، سلام بر مخلصان در طاعت خدا، سلام بر راهنمایان به سوی خدا.

سلام بر آنان که هرکه دوستشان داشته،خدا را دوست داشته، و هرکه دشمنشان داشته، خدا را دشمن داشته، و هرکه آنان را شناخت، خدا را شناخته، و هرکه آنان را نشناخت، خدا را نشناخته و هر که به آنان چنگ زد، در حقیقت به خدا چنگ زده و هرکه آنان را ترک گفت، همانا خدای (عزوجلّ) را ترک گفته است.


1- عیون اخبارالرضا (علیه السلام) 1: 304 ح 1.

ص: 27

وفاداری

وفاداری جنبه دیگر (ایجابی) رابطه با اولیای امور (علیهم السلام) از مقولات توحید است و در امتداد وفاداری به خدا و رسولش می آید. رسول خدا (ص) در مسجد خیف در منی، در برابر مردم مسلمان، در سالی که آخرین حجش را انجام داد، آن را بیان و اعلام کرد.

شیخ صدوق (رحمة الله) در الخصال از امام صادق (علیه السلام) روایت کرده است: «خَطَبَ رَسُولُ اللهِ(ص) النَّاسَ فی حَجَّة الوداع بِمنی ف_ِی م_َس_ْج_ِدِ الْخ_َی_ْفِ، ف_َق_َالَ: نَضَّرَ اللَّهُ عَبْداً سَمِعَ مَقَالَتِی فَوَعَاهَا ثُمَّ ب_َلَّغَهَا مَنْ لَمْ یَسْمَعْهَا، فَرُبَّ حَامِلِ فِقْهٍ غَیْرُ فَقِیهٍ وَ رُبَّ حَامِلِ فِقْهٍ إِلَی مَنْ هُوَ أَفْقَهُ مِنْهُ. ثَلَاثٌ لَا یَغلّ عَلَیْهِنَّ قَلْبُ امْرِئٍ مُسْلِمٍ: إِخْلَاصُ الْعَمَلِ لِلَّهِ وَ النَّصِیحَةُ لِأَئِمَّةِ الْمُسْلِمِینَ وَ اللُّزُومُ لِج_َم_َاع_َت_ِه_ِمْ، ف_َإِنَّ دَع_ْوَت_َهُمْ مُحِیطَةٌ بِهِمْ و الْمُسْلِمُونَ إِخْوَةٌ تَتَکَافَأُ دِمَاؤُهُمْ وَ یَسْعَی بِذِمَّتِهِمْ أَدْنَاهُمْ وَ هُمْ یَدٌ عَلَی مَنْ سِوَاهُمْ»

پ_یغمبر (صلی الله علیه و آله) در حجه الوداع در منی در مسجد خیف برای مردم سخنرانی کرد و فرمود: خدا یاری کند بنده ای را که سخن مرا بشنود و آن را بپذیرد و ب_ه ک_س_ان_ی ک_ه ن_ش_ن_ی_ده ان_د ب_رس_ان_د، چ_ه ب_س_ا ح_ام_ل (رس_ان_ن_ده) ع_لم_ی ک_ه خ_ود به آن دان_ا ن_ی_س_ت و چ_ه ب_س_ا ح_ام_ل ع_لم_ی را

ص: 28

ک_ه ب_ه داناتر از خود رساند (یعنی بسا شنوندگانی پیدا شوند که معنای سخن مرا از رساننده و مبلغ آن سخن بهتر درک کنند).س_ه خ_صلت است که مورد هیچ مسلمانی واقع نمی شود: 1. خ_الص ن_م_ودن ع_م_ل ب_رای خ_دا (ع_ب_ادت ک_ردن ب_دون ریا و غرض دنیوی ) 2. خیر خواهی پ_ی_ش_وای_ان م_س_لمین (به اطاعت و فرمانبری از آنها). 3. همراه بودن با جماعت مسلمین (و جدا ن_ش_دن و اختلاف و پراکندگی ایجاد نکردن ) زیرا دعوت مسلمانان افراد پشت سرشان را هم شامل می شود. مسلمانان همه برادرند، خ_ون_ش_ان ب_راب_ر اس_ت و پست ترین فردشان در برقراری پیمان همانند فرد برتر است. مسلمین همه یکدستند در برابر دیگران.»

وفاداری نسبت به اولیای امور و ائمة مسلمانان باید چنان باشد که شخص مسلمان پشتیبانی برای آنها باشد، از آنها حمایت کند، و برای دفاع از آنها تلاش کند، رأی و مشورت خالصانه و خیرخواهانه اش را به آنها بدهد، از آنها دفاع کند، مشکلات مسلمانان و دردها و رنجهایشان را به آنها عرضه کند. این جنبۀ ایجابی از این رابطه است.

اسوه و نمونه

یکی دیگر از اجزای ولایت، الگو قرار دادن اهل بیت (علیهم السلام) است.

ص: 29

خداوند تبارک و تعالی حضرت ابراهیم (علیه السلام) و پس از او، حضرت محمد (ص) را اسوه ای نیکو برای مردم قرار داد تا مردم به آنها اقتدا کنند و خود را با آنان بسنجند.

خداوند (عزوجلّ) می فرماید: ﴿قد کانت لکم اسوة حسنة فی ابراهیم و الذین معه﴾ (1)

برای شما سرمشق خوبی در زندگی ابراهیم و کسانی که با او بودند وجود داشت.

و نیز می فرماید: ﴿لَقَد کَان لَکُم فی رسولِ اللهِ أسوة حسنة﴾ (2)

مسلماً برای شما در زندگی رسول خدا سرمشق نیکویی بود.

بعد از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) اهل بیتش و جانشینانش را اسوه ای نیکو قرار داد تا تحت تأثیر آنها، زندگی و روابط و زندگی خانوادگی مان و همچنین رابطه مان را با دوستانمان و خودمان و از همه مهم تر با خداوند اصلاح کنیم.

اثر پذیری غیر از یادگیری است و اهل بیت (علیهم السلام) معلمان و اسوه های ما هستند.

ائمة اطهار (علیهم السلام) معصوم هستند یعنی نمونه کاملی از انسانیت که


1- ممتحنه4
2- احزاب21

ص: 30

خداوند تبارک و تعالی آنها را معیار و میزان قرار داده تا به وسیله آنها خودمان را بسنجیم. پس رفتارهایی که انجام می دهیم و نیز موضع گیری های ما اگر موافق با رفتار آنها باشد، درست است وگرنه اشتباه است، چه زیاد و چه کم، فرقی ندارد.

در زیارت جامعه کبیره آمده است:

«فالراغب عنکم مارق، و اللازم لکم لاحق، و المقصّر فی حقکم زاهق»

کسی که از شما عقب بماند هلاک می شود. کسی که از شما پیشی بجوید به نابودی می رسد. و کسی که همراه شما باشد کامروا می شود.

ما باید سیرت و سنتهای اهل بیت (علیهم السلام) را فرا گیریم تا رفتارمان را مطابق با رفتار آنها قرار دهیم.

امیرالمؤمنین (علیه السلام) می فرماید :

«ألاو انّکم لا تقدرون علی ذلک و لکن أعینونی بوَرع و اجتهادٍ و عفّة و سداد» (1)

می دانم که شما تاب چنین زندگی زاهدانه ای را ندارید، اما حداقل می توانید با پرهیزگاری، عفت و خودداری مرا یاری کنید.


1- نهج البلاغه: نامة امام علی (علیه السلام) به عثمان بن حنیف.

ص: 31

در زیارت جامعه در وصف اهل بیت، عبارت «المثل الاعلی» به کار رفته است. مثل اعلی یعنی میزان و مقیاسی که مردم باید خودشان را با آن بسنجند و در حد توانی که دارند راهی برای حرکت به سمت آن بجویند.

اهل بیت رسول خدا (صلی الله علیه و آله) میراثهای ارزشمند و اخلاق و بندگی و اخلاص و اطاعت و تقوا را از حضرت ابراهیم (علیه السلام) و از پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله) به ارث برده اند .

کسی که بخواهد با هدایت پیامبران هدایت شود و راه آنها را طی کند باید بداند که اقتدا به هدایت اهل بیت (علیهم السلام) اقتدا و تأسی به آنان (انبیا) است.

از دعاهایی که در زیارت جامعه وارد شده: «جعلنی الله مِمَّن یَقْتَصُّ آثارَکُم و یَسْلُکُ سَبیلَکُم یَهتدی بِهُداکم»

خداوند مرا از کسانی قرار دهد که از راه شما پیروی می کند و در راه شما قدم می گذارد و از هدایت شما بهره مند می شود.

غم و شادی

غم وشادی، دو حالت از ولایت و دو نشانه بر محبت است. اگر انسان شخصی را دوست بدارد، طبیعتاً از غم او غمگین و از شادی او شاد می شود.

ص: 32

از امام صادق (علیه السلام) نقل شده است که فرموده اند: «شیعتنا منا یسوؤهم ما یسؤونا و یسرّهم ما یسرّنا» (1) شیعیان ما به ما پیوسته اند: آنچه آنان را ناراحت می کند ما را ناخوشنود می سازد. و آنچه آنها را شاد می کند ما را خشنود می سازد.

در روایت صحیح از ریان بن شبیب (رحمة الله) از امام رضا (علیه السلام)آمده است که فرموده اند: «... یابن شبیب! ان سرّک ان تکون معنا فی الدرجات العلی من الجنان، فاحزن لحزننا وافرح لفرحنا. و علیک بولایتنا؛ فلو ان رجلا احب رجلا، لحشره الله عزوجل معه یوم القیامة.» (2) ای فرزند شبیب اگر خوشنود می شوی که دردرجات بالای بهشت همراه ما باشی، پس بخاطر حزن ما اندوهگین باش و برای شادی ما شادمان باش. و برتوباد ولایت ما، چرا که اگر کسی سنگی را دوست بدارد، خدای عزوجل او را در روز قیامت با آن سنگ محشور خواهد کرد.

از مسمع نقل شده که گفته است: امام صادق (علیه السلام) به من فرمود: «یَا مِسْمَعُ! أَنْتَ مِنْ أَهْلِ الْعِرَاقِ، أَ مَا تَأْتِی قَبْرَ الْحُسَیْنِ (علیه السلام) ؟ قُلْتُ: لَا، أَنَا رَجُلٌ مَشْهُورٌ عِنْدَ أَهْلِ الْبَصْرَةِ، وَ عِنْدَنَا مَنْ یَتَّبِعُ هَوَی هَذَا


1- امالی الطوسی305:1
2- امالی الصدوق79،المجلس27

ص: 33

الْخَلِیفَةِ، وَ عَدُوُّنَا کَثِیرٌ مِنْ أَهْلِ القَبَائِلِ مِنَ النُّصَّابِ وَ غَیْرِهِمْ، وَ لَسْتُ آمَنُهُمْ أَنْ یَرْفَعُوا حَالِی عِنْدَ وُلْدِ سُلَیْمَانَ، فَیُمَثِّلُونَ بِی.

قَالَ لِی: أَ فَمَا تَذْکُرُ مَا صُنِعَ بِهِ؟ قُلْتُ: نَعَمْ. قَالَ: فَتَجْزَعُ؟ قُلْتُ: إِی وَ اللَّهِ وَ أَسْتَعْبِرُ لِذَلِکَ، حَتَّی یَرَی أَهْلِی أَثَرَ ذَلِکَ عَلَیَّ ،فَأَمْتَنِعَ مِنَ الطَّعَامِ حَتَّی یَسْتَبِینَ ذَلِکَ فِی وَجْهِی.

قَالَ: رَحِمَ اللَّهُ دَمْعَتَکَ. أَمَا إِنَّکَ مِنَ الَّذِینَ یُعَدُّونَ مِنْ أَهْلِ الْجَزَعِ لَنَا وَ الَّذِینَ یَفْرَحُونَ لِفَرَحِنَا وَ یَحْزَنُونَ لِحُزْنِنَا وَ یَخَافُونَ لِخَوْفِنَا وَ یَأْمَنُونَ إِذَا أَمِنَّا.

أَمَا إِنَّکَ سَتَرَی عِنْدَ مَوْتِکَ حُضُورَ آبَائِی لَکَ، وَ وَصِیَّتَهُمْ مَلَکَ الْمَوْتِ بِکَ. وَ مَا یَلْقَوْنَکَ بِهِ مِنَ الْبِشَارَةِ أَفْضَلُ. وَ لَمَلَکُ الْمَوْتِ أَرَقُّ عَلَیْکَ وَ أَشَدُّ رَحْمَةً لَکَ مِنَ الْأُمِّ الشَّفِیقَةِ عَلَی وَلَدِهَا» (1)

ای مسمع! تو اهل عراق هستی، آیا نزد قبر حسین (علیه السلام) نمی آیی؟ عرض کرد: نه، چون من شخص مشهوری در بصره هستم و اطراف ما کسانی هستند که هوادار خلیفه هستند و دشمنان ما از نواصب و دیگران زیاد هستند، و از آنها ایمن نیستم که خبر مرا نزد فرزند سلیمان (حاکم) ببرند. حضرت به او


1- کامل الزیارات101

ص: 34

فرمودند: آیا پس آنچه را به او (حضرت اباعبدالله (علیه السلام)) گذشت یاد نمی کنی؟ گفت: بله. حضرت فرمودند: و سپس جزع می کنی؟ گفت: بله والله، و آنقدر اشک می ریزم تا خانواده ام اثر آن را بر من می بینند، و از غذا امتناع می کنم به نحوی که اثر آن در چهره ام نمایان می شود.

حضرت فرمودند:

خداوند بر اشک تو رحمت آورد. آگاه باش! تو از گروهی هستی که در زمرة اهل جزع بر ما به شمار می آیند، و کسانی که در ناراحتی ما ناراحت و در خوشحالی ما خوشنود می شوند، در خوف ما خوف دارند و در امنیت ما، امنیت. زودا که تو حضور پدران مرا و وصیت ایشان را هنگام مرگ به ملک الموت خواهی دید، و آنچه تو را به آن بشارت می دهند، برتر است. و ملک الموت برای تو دلسوزتر و مهربانتر از مادر مهربان برای فرزندش خواهد بود.

از ابان بن تغلب نقل شده که امام صادق (علیه السلام) فرموده اند: «نفس المهموم لظلمنا تسبیح، و همه لنا عبادة، و کتمان سرنا جهاد فی سبیل الله» (1)


1- امالی المفید:200، بحارالانوار278:44

ص: 35

نفس کسی که به خاطر مظلومیت ما اندوهگین شود، تسبیح است، اندوهش برای ما، عبادت است و پوشاندن راز ما جهاد در راه خداست.

ما عضو این خانواده هستیم و در اصول وعقاید و حب وبغض و دوستی و دشمنی در آن عضویت داریم. نشانه این دوستی و ولایت، این است که در غمهایشان غمگین ودرشادی هایشان شاد هستیم.

برای چه غمها و شادیهای درونی مان را به صورت شعار نشان می دهیم و در محافل اجتماعی میان دشمنان و دوستان ظاهر می کنیم؟

برای چه در احادیث اهل بیت (علیهم السلام) بر اعلان حزن و گریه و زاری در مصائب امام حسین (علیه السلام) تأکید شده است؟

بکربن محمد الازدی گوید: امام صادق(ع) به من فرمود: «تجلسون و تحدثون؟ قال: قلت: نعم جعلت فداک، قال:تلک المجالس احبها فاحیوا امرنا،فرحم الله من احیا امرنا» (1)

امام جعفر صادق (علیه السلام) فرمودند: آیا با هم می نشینید و گفتگو می کنید؟ گفتم: آری فدای تو شوم. فرمود: من اینگونه مجالس را دوست می دارم؛ امر ما را زنده بدارید. خداوند رحم آورد بر


1- بحار الانوار282:44

ص: 36

کسانی که امر ما را زنده دارید. احیاء می کنند.

دلیل این اعلان و تظاهر و شعارها همان اعلان هویت ایمانی ماست و پیوستگی ما به اهل بیت (علیهم السلام) را نشان می دهد، همان چیزی که ما را در طی این عصرها از جریانات فرهنگی، فشارها و دشمنی ها مصون نگه داشته است.

همراهی و اطاعت

شاید کلمۀ «همراهی» از زیباترین الفاظ برای بیان عضویت در مدرسه اهل بیت (علیهم السلام) باشد . همراهی در خوشی و ناخوشی و سختی و آسانی و صلح و جنگ در قالب واژگان تاثر برانگیزی در زیارت جامعه کبیره آمده است: «معکم معکم لا مع عدوکم» من با شما هستم، با شما، نه با دشمنان شما. در بعضی از روایات این جمله آمده است: «لامع غیرکم» نه با غیر شما. این عبارت معنای ولایی وسیع تری نسبت به عبارت «لامع عدوکم» دارد.

اطاعت فرهنگی

تبعیت و اطاعت، مفهوم گسترده ای در ولایت دارد.

تبعیت شامل تبعیت در جنگ وصلح و حب و بغض و فکر و بینش و درک وشناخت می شود .ما آزادیم که علم را، از هر جایی که یافتیم فرا بگیریم، چه در شرق و چه در غرب. ولی اجازه نداریم

ص: 37

و درست نیست که بینش و شناخت دینی را جز از مصدر وحی و اهل بیت (علیهم السلام) که از مصدر وحی دریافت می کنند، بگیریم. چرا که آنها اهل بیت نبوت، معدن رسالت، محل رفت وآمد ملائکه و نزول وحی و مخازن علم هستند، همانطور که در زیارت جامعة کبیره آمده است.

میان علم وبینش فرق وجود دارد، علم بر رفتار و عقیده و طرز فکر انسان و روش او در عبادت و رابطه ومعاشرت و کار و فعالیت اجتماعی و سیاسی و تبلیغاتی او اثر مستقیم ندارد، ولی بینش و فرهنگ چنین نیست. لذا کسب بینش جز از طریق وحی درست نیست.

علوم شاخه های بسیاری دارد مانند: داروشناسی، تجارت، اقتصاد، حسابداری، ریاضیات، مهندسی معماری، الکترونیک، دانش هسته ای، جراحی، پزشکی، فیزیولوژی، مکانیک، فیزیک و غیره. مردم آزادند که علم را از هر منبعی که یافتند، فرابگیرند حتی اگر منبع علم، کافر باشد، چرا که علم سلاح وقدرت است و مؤمنان باید اسلحه وقدرت را ازدشمنانشان بگیرند.

ولی فرهنگ شامل مواردی مانند اخلاق، عرفان، فلسفه، ایمان، علم، دعا، تربیت، تهذیب ، آداب معاشرت، روش زندگی اجتماعی، رفتار وادب و غیره می شود.

بینش و فرهنگ را نباید جز از طریق وحی کسب کنیم، زیرا که می تواند بر رفتار انسان و فهم و روش زندگی و رفتار و رابطه اش

ص: 38

باخدا و مردم و باخودش و با مسائل گوناگون اثر مستقیم بگذارد.

بینش و فرهنگ، علم را مصون نگه می دارد و آن را از آسیبها حفظ می کند، به شرط آنکه علم با بینش وفرهنگ درست و هدفمند همراه شود وگرنه علم می تواند به وسیله ای برای تخریب و فساد تبدیل شود.

قرآن کتابی فرهنگی است که خداوند تبارک وتعالی آن را برای هدایت فکر و رفتار انسان نازل کرده است؛ نه کتابی که در آن به دانش هایی از قبیل نجوم و گیاه شناسی و جانور شناسی و پزشکی و فیزیولوژی و غیره دست یابند. لذا درست نیست که با قرآن مانند یک کتاب علمی محض معامله شود.

خداوند تبارک وتعالی می فرماید:﴿شهر رمضان الذی انزل فیه القرآن هدی للناس و بینات من الهدی و الفرقان﴾ (1)

ماه رمضان ماهی است که قرآن، برای راهنمایی مردم و نشانه های هدایت و فرق میان حق و باطل، در آن نازل شده است.

نیز می فرماید:﴿واذکروا نعمت الله علیکم و ما انزل علیکم من الکتاب و الحکمة یعظکم به﴾ (2)


1- بقره185
2- بقره231

ص: 39

و به یاد آورید نعمت خدا را بر خود و کتاب آسمانی و علم و دانشی را که بر شما نازل کرده که شما را با آن، پند می دهد

خداوند تبارک وتعالی می فرماید:﴿هذا بیان للناس و هدی و موعظة للمتقین﴾ (1)

این، بیانی است برای عموم مردم، و هدایت و اندرزی برای پرهیزگاران.

نیز می فرماید: ﴿یا ایها الناس قد جاءکم برهان من ربکم و انزلنا الیکم نوراً مبینا﴾ (2)

ای مردم، در حقیقت برای شما از جانب پروردگارتان برهانی آمده است و ما به سوی شما نوری تابناک فرو فرستاده ایم.

همچنین می فرماید: ﴿و لقد جئناهم بکتاب فصلناه علی علم هدی و رحمة لقوم یؤمنون﴾ (3)

ما کتابی برای آنها آوردیم که آن را با آگاهی شرح دادیم (کتابی) که مایه هدایت و رحمت برای جمعیّتی است که ایمان می آورند.


1- آل عمران138
2- اعراف 52
3- نساء174

ص: 40

و می فرماید: ﴿هذا بصائر من ربکم و هدی و رحمة لقوم یؤمنون﴾ (1)

این وسیله بینایی از طرف پروردگارتان و مایه هدایت و رحمت است برای جمعیتی که ایمان می آورند.

بنابراین قرآن کتابی روشنگر و نوری در زندگی مردم و وسیلة هدایت آنها است. بدین روی، کسب بینش تنها در صورتی درست است که از طریق شخص معصوم باشد که از مصدر وحی نقل می کند، چرا که هزینۀ خطا و انحراف در بینش، هزینه ای سنگین است که درمورد علم این گونه نیست.

رسول خدا (صلی الله علیه و آله) همان منبع معصومی است که وحی بر او نازل می شود و به وسیلۀ او به ما می رسد. طبعاً پس از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) این وحی قطع می شود، ولی پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) در میان ما جانشینانش را از اهل بیتش قرار داده است؛ عادلانی که اهل قرآن هستند، بینش و معرفت را از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) گرفته اند.

رسول خدا (صلی الله علیه و آله) آنها را در تمام علوم، مرجعی برای مسلمانان قرار داد. عادلان اهل قرآن نسلی پس از نسل دیگر، مرجعی برای مسلمانان قرار گرفتند تا خداوند، زمین و آنچه روی آن است به امام زمان (عج) برساند. این حقیقت در حدیثی آمده که در نزد دو گروه سنی و شیعه صحیح است:

متن حدیث بدین شرح است :


1- اعراف203

ص: 41

«إِنِّی تَارِکٌ فِیکُمُ الثَّقَلَیْنِ کِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِی؛ أَهْلَ بَیْتِی وَ إِنَّهُمَا لَنْ یَفْتَرِقَا حَتَّی یَرِدَا عَلَیَّ الْحَوْضَ مَا إِنْ تَمَسَّکْتُمْ بِهِمَا،لن تضلوا بعدی»

من دو یادگار در میان شما بر جای می نهم: کتاب خدا و عترتم که اهل بیت و خاندان من اند؛این دو از هم جدا نمی شوند تا اینکه بر حوض بر من وارد شوند و مادامی که به آن دو (توأمان) چنگ زنید، هرگز گمراه نمی شوید.

رسول الله (صلی الله علیه و آله) در بیشتر جاها این الفاظ را تکرار کرده که غدیر خم یکی از این موارد بوده است.

پیامبر اکرم (ص) فرموده اند:

«مثل أهل بیتی مثل سفینة نوح، من رکبها نجا، ومن تخلف عنها غرق» (1)

مَثَل اهل بیتم در میان شما همانند کشتی نوح در میان قوم نوح است، هر کس سوار بر آن شود نجات یافته و هر کس از آن تخلّف کند غرق شود.

و همچنین رسول خدا (ص) می فرماید :


1- الحاکم در مستدرک الصحیحین آن را روایت کرده است.

ص: 42

«أهل بیتی أمان لأمتی من الاختلاف» (1)

اهل بیت من مایه امان و امنیت امتم از اختلاف هستند.

احادیث صریح فراوان و واضحی وجود دارد که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) مسلمانان را بعد از خودش به اهل بیتش می سپارد، و از آنها می خواهد که پس از او ویژگی ها و معارف دینی شان و احکام خدا و سنتهای پیامبرش و احکام مربوط به حلال و حرام را از آنها بگیرند.

سید مرتضی فیروزآبادی در کتاب با ارزشش، «فضائل الخمسه من الصحاح الستة» قسمتی از این احادیث را گرد آورده است؛ بنابراین در اینجا بیش از این توقف نمی کنیم.

کسی که از اهل بیت جدا شود و فاصله بگیرد، از آنها پیشی بگیرد و یا عقب بماند؛ بدون شک طریق ضلالت و گمراهی را می پیماید، چراکه راه خداوند تبارک و تعالی یکی است و تغییرپذیر نیست.

این قضیه را رسول خدا (صلی الله علیه و آله) در جاهای زیادی بیان کرده است که یکی از آنها را در حدیث ثقلین ذکر کردیم: «ما ان تمسکتم بهما لن تضلوا بعدی: اگر پس از من به این دو تمسک جویید هرگز گمراه نمی شوید.»

این موضوع داخل در دایرة اجتهاد نمی شود که عده ای از مردم


1- مستدرک الصحیحین 149:3

ص: 43

را هدایت و عدة دیگری را گمراه کند، یا به پندار غلط بعضی، خداوند شخص هدایت شده را با دو اجر و خطاکار را با یک اجر پاداش می دهد. بدیهی است که با وجود نصّ، نمی توان اجتهاد کرد.

در زیارت جامعه آمده است:

«فَالرَّاغِبُ عَنْکُمْ مَارِقٌ وَ اللازِمُ لَکُمْ لاحِقٌ وَ الْمُقَصِّرُ فِی حَقِّکُمْ زَاهِقٌ، وَ الْحَقُّ مَعَکُمْ وَ فِیکُمْ وَ مِنْکُمْ وَ لکم، وَ أَنْتُمْ اَهلُه وَ مَعْدِنُهُ، وَ فَصْلُ الْخِطَابِ عِنْدَکُمْ وَ آیَاتُ اللَّهِ لَدَیْکُمْ، وَ نُورُهُ وَ بُرْهَانُهُ عِنْدَکُمْ»

پس روگردان از شما خارج از دین است، ملازمتان ملحق شونده به شما است، و کوتاهی کننده در حقّتان قرین نابودی است. و حق همراه شما و در شما و از شما، و برای شما است. شما اهل حق و سرچشمه آن هستید. سخن جدا کننده حق از باطل نزد شماست،آیات خدا پیش شما و نور و برهانش نزد شماست.

پس هرکس راه خدا و هدایت و خط مشی او را می خواهد، ناگزیر باید آن را از اهل بیت بجوید و راه آنها را برود، چراکه اهل بیت (علیهم السلام) جز به خدا دعوت نمی کنند و جز به سوی او راهنمایی نمی کنند.

ص: 44

اطاعت و تسلیم

جوهر ولایت، اطاعت و تسلیم است. اطاعت فقط در صورتی ارزش دارد که در جایگاهش قرار گیرد، وگرنه ارزشی ندارد.

سرپیچی و انکار نیز فقط در برابر طاغوت ارزشمند است.

کلام الهی این دو ارزش را می رساند: ﴿والذین اجتنبوا الطاغوت ان یعبدوها و أنابوا الی الله لهم البشری﴾ (1)

و کسانی که از عبادت طاغوت پرهیز کردند و به سوی خداوند بازگشتند، بشارت از آنِ آنهاست.

نیز می فرماید: ﴿ان اعبدو الله واجتنبوا الطاغوت﴾ (2)

خدای یکتا را بپرستید و از طاغوت اجتناب کنید.

اطاعت و عبودیت در کنار انکار و اجتناب، امری واحد هستند که خداوند تبارک و تعالی ما را بدان امر کرده است.

﴿اطیعوا اللّه و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم﴾ (3)

خدا را و پیامبر خدا و اولوالامر (اوصیای پیامبر) را از خودتان اطاعت کنید.

و در آیه دیگر: ﴿یریدون ان یتحاکموا الی الطاغوت و قد امروا


1- زمر، 17
2- نحل 36
3- نساء 60

ص: 45

ان یکفروا به﴾ (1)

می خواهند برای داوری نزد طاغوت و حکام باطل بروند با اینکه به آنها دستور داده شده که به طاغوت کافر شوند.

ائمة اهل بیت (علیهم السلام) همان اولیای امور بعد از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) هستند که اطاعت از آنها و تسلیم در برابر امر آن ها همراه با اجتناب از دشمن شان است.

توحید در اطاعت

اطاعت از رسول خدا (ص) و اهل بیتش، اطاعت از خدا و رسول است. در زیارت جامعه کبیره می خوانیم:

«من اطاعکم فقد اطاع الله، و من عصاکم فقد عصی الله»

کسی که شما را اطاعت کند، خدا را اطاعت نموده و هر که از شما نافرمانی کند، خدا را نافرمانی کرده است.

تسلیم

از نشانه های اطاعت، تسلیم است، یعنی فرمانبرداری کامل و عدم اعتراض و انکار. از بارزترین موارد تسلیم، تسلیم قلبها است.

«مُسَلِّمٌ فِیهِ مَعَکُمْ، وَ قَلْبِی لَکُمْ مُسَلِّمٌ وَ رَأْیِی لَکُمْ تَبَعٌ»


1- نسا، 59

ص: 46

در برابر شما تسلیم هستم، دلم تسلیم شماست،رأیم تابع شماست.

«سِلمٌ لِمَن سَالَمکم و حَربٌ لمن حارَبَکُم»

دوست دوستدار شما و دشمن دشمنان شما هستم.

ولایت منحصر به دوستی اولیای امور نیست، بلکه دوستی دوستداران و دشمنی دشمنان آنها را نیز در بردارد.

این درک درست ولایت و برائت است. جملة «سلم لمن سالمکم و حرب لمن حاربکم» نقشة راه جامعه به سوی ناحیة صلح و ناحیة جنگ را به خوبی سامان می دهد. در اینجا «حرب» به معنای فاصله گرفتن و برائت است نه جنگ، چرا که بین برائت و جدایی و بین جنگ فرق وجود دارد.

رابطة اجتماعی ما فقط به وسیلة برائت و ولایت سامان می گیرد. پس گاهی ممکن است به سبب این برائت و ولایت، رابطه مان را با خانواده و همسایه هایمان قطع کنیم، اما به مردمی که از نظر زمانی و مکانی با ما فاصله دارند بپیوندیم.

در زیارت عاشورا آمده است: «انی سلم لمن سالمکم و حرب لمن حاربکم و ولی لمن والاکم و عدو لمن عاداکم»

من در صلح و سازشم با کسی که با شما در صلح است و در جنگم با کسی که با شما در جنگ است. دوستم با کسی که شما

ص: 47

را دوست دارد و دشمنم با کسی که شما را دشمن دارد.

خبری از عمار (رحمة الله) از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) آمده است که دربارة امام علی (علیه السلام) فرموده اند: «انه منی و انا منه... حربه حربی، و حربی حرب الله، و سلمه سلمی ، و سلمی سلم الله» (1)

او از من است و من از اویم ... دشمن او دشمن من و دشمن من دشمن خداست. و دوست او دوست من و دوست من، دوست خداست.

ترمذی در کتاب الصحیح از زید بن ارقم نقل کرده که: رسول خدا (صلی الله علیه و آله) به علی و فاطمه و حسن و حسین (علیهم السلام) فرمودند: «انا حرب لمن حاربتم و سلم لمن سالمتم» (2)

من دشمن کسی هستم که شما با او دشمنید و دوست کسی هستم که شما با او دوستید.

ابن ماجه در سنن روایت کرده: «انا سلم لمن سالمتم و حرب لمن حاربتم» (3)

من دوست کسی هستم که شما با او دوستید و دشمن کسی


1- بحارالانوار33: 18 ح376 از کفایه الاثر
2- صحیح ترمذی، کتاب المناقب باب 16، فصل فاطمه بنت محمد 2: 319
3- مقدمة سنن ابن ماجه باب 11ص145

ص: 48

هستم که شما با او دشمنید.

این حدیث را حاکم در «مستدرک الصحیحین»، ابن اثیر الجزری در «اسد الغابة»، متقی در «کنز العمال»، سیوطی در «الدر المنثور» در تفسیر آیة تطهیر سورة احزاب و هیثمی در «مجمع الزوائد» روایت کرده اند. (1)

این همان معنای توحید در دشمنی و دوستی است، چراکه دشمنی و دوستی با اهل بیت همان دشمنی و دوستی با رسول خدا (صلی الله علیه و آله) است، یعنی همان دشمنی و دوستی با خداوند (عزوجلّ) . و دیدیم که تمامی اجزای ولایت و برائت، از مقولة توحید هستند.

یاری و انتقام

مسألة ولایت، دشوار است، زیرا دوستی و دشمنی در هنگام آسانی و سختی است. اگر این مسئله فقط در صلح و آسانی تحقق می یافت، آسان بود. ولی یکی از لوازم این ولایت، یاری رسانی و خونخواهی است و هیچ ولایتی بدون یاری رسانی وجود ندارد.

خداوند (عزوجلّ) می فرماید:

﴿والذین آووا و نصروا اولئک بعضهم أولیاء بعض﴾ (2)

آنها که پناه دادند و یاری نمودند، آنها یاران یکدیگرند.


1- این منابع از کتاب «فضائل الخمسه من الصحاح السته» فیروز آبادی 1: 396-392 نقل شده است.
2- انفال، 72

ص: 49

ولایت حقیقی هرگز از انتقام جدا نشود. ولایتی که صاحبش را مکلف به جنگ و نبرد و قطع رابطه نکند و او را به عمل و ضرری نکشاند، ولایت حقیقی نیست بلکه ولایتی ظاهری است.

در زیارت عاشورا از خداوند تبارک و تعالی می خواهیم که به ما توفیق انتقام و خونخواهی خونهای پاکی را که به خاطر ظلم و دشمنی در کربلا ریخته شد، بدهد.

«فاسأل الله الذی اکرم مقامک و أکرمنی بک أن یرزقنی طلب ثارک مع إمام منصور من أهل بیت محمد (صلی الله علیه و آله) » اینک از خدایی که مقام تو را گرامی داشت و مرا هم به واسطه دوستی تو عزّت بخشید، می خواهم که روزی من گرداند تا همراه با امامِ یاری شونده از اهل بیت محمد (صلی الله علیه و آله) خون خواه تو باشم.

در همین زیارت آمده است: «وَ اَسْئَلُهُ اَنْ یُبَلِّغَنِی الْمَقامَ الْمَحْمُودَ لَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ وَ اَنْ یَرْزُقَنی طَلَبَ ثارِکم مَعَ اِمامٍ هُدیً ظاهِرٍ ناطِقٍ بِالْحَقِّ مِنْکُمْ»

و از او می خواهم که مرا به مقام پسندیده شما در پیش خدا برساند و خونخواهی شما را همراه با امام راهنمای آشکار گویای به حق که از شما (خاندان) است روزی ام دارد.

در زیارت جامعه کبیره آمادگی کامل خود را برای یاری اعلام می کنیم: «نصرتی لکم معدة» یاریم نسبت به شما آماده است.

ص: 50

محبت و دوستی

محبت و دوستی از پایه های ولایت اهل بیت (علیهم السلام) است. قرآن دربارة این قضیه به صورت پی در پی و در همه حال، به مردم تذکر می دهد.

﴿قل لا أسألکم اجرا الا المودة فی القربی﴾ (1)

من هیچ پاداشی از شما بر رسالتم درخواست نمی کنم جز دوست داشتن نزدیکانم (اهل بیتم).

منظور از کلمة قربی در این آیه بدون هیچ بحثی، اهل بیت رسول خدا (صلی الله علیه و آله) است.

این همان محبت واجب است که در زیارت جامعه آمده است: «لَکُم المَوَدَّهُ الواجِبَهُ وَ الدَّرَجاتُ الرَّفیعَهُ» خداوند دوستی شما را بر خلق واجب داشت و به شما مرتبة بلند عطا کرد.

این دو ویژگی یعنی اطاعت و محبت، روح ولایت و اساس و بنیان آن هستند. از امام صادق (علیه السلام) دربارة محبت سؤال شد: «هل الحب من الدین؟» آیا محبت جزء دین است؟ امام فرمودند: «هل الدین الا الحب؟» (2) آیا دین چیزی غیر از محبت است؟

از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) نقل شده که فرمودند: «و لو أن رجلا أحب


1- شوری 23
2- مستدرک الوسائل 15: 129 ح 2.

ص: 51

حجراً لحشره الله معه» (1)

اگر کسی سنگی را دوست بدارد خدای عزوجل او را با آن سنگ محشور خواهد کرد.

محبت از مقولات توحید است.

کسی که خدا را دوست دارد، پیامبرش و اهل بیت پیامبرش را دوست می دارد. از سوی دیگر، هر کسی که پیامبر (صلی الله علیه و آله) و اهل بیتش را دوست دارد خداوند را دوست دارد.

از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) نقل شده که فرمودند: «أحبونی بحب الله وأحبوا أهل بیتی بحبی» (2) مرا به خاطر محبت به خداوند دوست بدارید، و اهل بیتم را بخاطر محبت به من دوست بدارید.

در زیارت جامعه نیز آمده است: «مَنْ أَحَبَّکُمْ فَقَدْ أَحَبَّ اللَّهَ وَ مَنْ أَبْغَضَکُمْ فَقَدْ أَبْغَضَ اللَّهَ»

هر که به شما محبّت ورزد به خدا محبت ورزیده و هرکه با شما کینه توزی کند، با خدا کینه توزی کرده است.

در مورد مؤمنان نیز چنین است:

کسی که خدا را دوست بدارد مؤمنان را نیز دوست می دارد. و هر کس مؤمنان را دوست بدارد، ناگزیر خدا را نیز دوست می دارد.


1- أمالی الصدوق: 174 مجلس 37 ح 9، روضه الواعظین: 457
2- صحیح الترمذی261:13

ص: 52

محبت به خداوند باید شدیدترین وقوی ترین محبتها در وجود انسان باشد، به گونه ای که انسان غیر از خدا و جز در راه خدا چیزی را دوست نداشته باشد.

خداوند (عزوجلّ) هشدار می دهد:﴿قل ان کان آباؤکم وابناؤکم ... أحب الیکم من الله و رسوله و جهاد فی سبیله فتربصوا حتی یأتی الله بأمره و الله لا یهدی القوم الفاسقین﴾ (1)

بگو: اگر پدران و فرزندان و برادران و همسران و طایفه شما، و اموالی که به دست آورده اید، و تجارتی که از کساد شدنش می ترسید، و خانه هائی که به آن علاقه دارید، در نظرتان از خداوند و پیامبرش و جهاد در راهش محبوبتر است، در انتظار باشید که خداوند عذابش را بر شما نازل کند. و خداوند جمعیت نافرمانبردار را هدایت نمی کند.

و همچنین خداوند (عزوجلّ) می فرماید: ﴿والذین آمنوا اشد حبّاً لله﴾ (2)

اما آنها که ایمان دارند، محبت شان به خدا، (از هر محبوب دیگر) شدیدتر است.

در دعا آمده است: «اَللَهُمَّ اجْعَلْ حُبَّکَ اَحَبَّ الْاَشْیَاءِ اِلَیَّ و


1- توبه24
2- بقره165

ص: 53

اجعل خَشْیَتکَ أخوفَ الأشیاءِ عندی، وَ اقْطَعْ عَنِّی حَاجَاتِ الدُّنْیَا بِالشَّوقِ اِلَی لِقَائِکَ» (1) خدایا محبت به خودت را دوست داشتنی ترین عامل نزد من قرار ده و خوف از خود را بیشترین خوف نزد من قرار ده، و حاجات دنیا را از من به شوق دیدارت قطع کن.

این حقیقت در متون زیادی از احادیث روایت شده، از جمله امام محمد باقر (علیه السلام)از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) روایت کرده است: آگاه باشید! کسی که در راه خدا دوست بدارد و در راه او دشمنی بورزد و در راه او بخشش کند و در راه او باز دارد، از برگزیدگان خداوند و مؤمنان نزد خدا است. آگاه باشید! اگر دومؤمن در راه خداوند (عزوجلّ) دوستی بورزند و در راه او خالصانه عمل کنند، مانند یک جسم واحدند که اگر یکی از آن دو جایی از بدنش آزرده شود، دیگری درد آن قسمت را می یابد. (2)

محبت بر دو نوع است: محبت ساده که عمقی ندارد و محبت آگاهانه که در امتداد محبت خداوند (عزوجلّ) است. محبت اول ارزشی در تاریخ و در زندگی و سرنوشت مردم ندارد، بلکه نوعی از علاقه است که به سراغ انسان می آید. ولی محبت آگاهانه وبیدارانه در


1- کنزالعمال 8 : 37
2- بحارالانوار74 : 279-280

ص: 54

امتداد محبت خداوند تبارک و تعالی می آید. این محبت آگاهانه غیر از محبت معمولی وکم عمقی است که مردم آن را می شناسند و تنها در امتداد محبت خداوند است.

این محبت خصوصیات و نشانه های بارز و شناخته شده ای دارد.

خصلت اول این که هرگز از برائت جدا نمی شود و همواره همراه دشمنی وکینه ای است.

در زیارت جامعه آمده است: «موال لکم و لاولیائکم، مبغض لاعدائکم و معاد لهم»

دوست شما و دوست دوستداران شما هستم و بغض دشمنانتان را در دل دارم و دشمن آنها هستم.

خصلت دوم این که در مردم امتداد می یابد، همانطور که در امتداد محبت خدا قرار می گرفت.

ممکن نیست که انسان شخصی را در راه خدا دوست بدارد، اما کسی را که او را در راه خدا دوست می دارد، دوست نداشته باشد.

خصلت سوم این که به موضع عملی در میدان جنگ وصلح تبدیل می شود: «سلم لمن سالمکم وحرب لمن حاربکم» دوستدار دوستداران شما و دشمن دشمنان شما.

خصلت چهارم: این که محبت برای خدا ودشمنی در راه خدا نقشة راه کاملی از روابط اجتماعی ایجابی و سلبی، دوستانه و دشمنانه و پیوستگی و انقطاع را به شکلی دقیق در جامعه انسانی ترسیم می کند.

ص: 55

تأیید و رد

در دایرة ولایت اهل بیت (علیه السلام)، باید از فرهنگ و معارف اهل بیت (علیه السلام) دفاع کنیم و آنچه را آنها تأیید کردند تأیید و آنچه را آنها رد کردند رد کنیم.

میدان فرهنگی و شناختی در تاریخ اهل بیت (علیه السلام) از وسیع ترین میدانهایی است که در معرض هجوم و دشمنی از طرف دشمنانشان قرار گرفته است.

فقیهان اهل بیت (علیه السلام) و دانشمندان مکتب ایشان از معارف و فرهنگ و فقه و شناختشان از اسلام، دفاع کردند.

تأیید و عدم تأیید در این دایره در راه جهاد و جنگ و دوستی و دشمنی قرار می گیرد.

در زیارت جامعه آمده است:

«سِلْمٌ لِمَنْ سَالَمَکُمْ وَ حَرْبٌ لِمَنْ حَارَبَکُمْ، مُحَقِّقٌ لِمَا حَقَّقْتُمْ مُبْطِلٌ لِمَا أَبْطَلْتُمْ»

در صلحم با هرکه با شما در صلح است و در جنگم با هر که با شما جنگید،حق می دانم آنچه را شما حق دانستید، باطل می دانم آنچه را شما باطل دانستید.

میراث و انتظار

ولایت در طول تاریخ گذشته و آینده امتداد می یابد و هیچ زمانی از

ص: 56

این ولایت خالی نیست. از همان زمان آغاز تاریخ یعنی از زمان حضرت آدم و نوح (علیهما السلام) تا انتهای تاریخ میدان این ولایت است، چنانکه حضرت مهدی (عج) از خاندان حضرت محمد (صلی الله علیه و آله) ظهور می کند تا زمین را پر از عدل و داد کند و زمین را از چنگ ظالمان بیرون آورد. بدین سان، وعدة الهی که در تورات و زبور آمده، تحقق می یابد.

﴿و لقد کَتبنا فی الزبور من بعد الذکر أن الارضَ یرثُها عبادیَ الصالحون﴾ (1)

در «زبور» بعد از ذکر (تورات) نوشتیم: بندگان شایسته ام وارث (حکومت) زمین خواهند شد.

منظور از کلمة ذکر در این آیه همان تورات است. این وعده خداوند (عزوجلّ) در تورات و زبور و قرآن است. اهل بیت (علیهم السلام) وارثان انبیاء و صالحان در تاریخ هستند و میراثی که از انبیا و صالحان به ارث می برند، نماز، ذکر، زکات، حج و دعوت به خداوند است.

زیارت وارث امام حسین، این وراثت شناختی و فرهنگی و بینشی و جهادی و رسالتی امام حسین (علیه السلام) را از پیامبران (علیهم السلام) بیان می کند:

«السَّلامُ عَلَیْکَ یَا وَارِثَ آدَمَ صَفْوَةِ اللَّهِ. السَّلامُ عَلَیْکَ یَا وَارِثَ نُوحٍ نَبِیِّ اللَّهِ. السَّلامُ عَلَیْکَ یَا وَارِثَ إِبْرَاهِیمَ خَلِیلِ اللَّهِ. السَّلامُ عَلَیْکَ یَا وَارِثَ مُوسَی کَلِیمِ اللَّهِ. السَّلامُ عَلَیْکَ یَا وَارِثَ عِیسَی رُوحِ اللَّهِ...»


1- انبیا، 105

ص: 57

سلام بر تو ای وارث آدم برگزیده خدا، سلام بر تو ای وارث نوح پیامبر خدا، سلام بر تو ای وارث ابراهیم دوست خدا، سلام بر تو ای وارث موسی همسخن خدا، سلام بر تو ای وارث عیسی روح خدا.

این وراثت در اعماق تاریخ از زمان حضرت آدم و نوح (علیهما السلام) تا زمان رسول خدا (ص) و علی (علیهما السلام) همچنان پابرجاست و امام حسین (علیه السلام) در کربلا و در روز عاشورا تمام این میراث شناختی و بینشی و فرهنگی و جهادی عظیم را مجسم کرد.

بنابراین ولایت تاریخی عمیق دارد که در اعماق تاریخ نفوذ کرده است و اهل بیت (علیهم السلام) مسیر طولانی انبیا را به ارث می برند و ما این تاریخ را از آنها به ارث می بریم.

میراث آنها نماز، روزه، حج، زکات، امر به معروف و نهی از منکر، جهاد، دعوت به خدا، ذکر و اخلاص و سایر ارزشهای توحیدی است. باید چنان این مواریث را درست و دقیق نگاه داریم که مثالی برای این سخن خداوند (عزوجلّ) قرار نگیریم:﴿فخلف من بعدهم خلف اضاعوا الصلاة﴾ (1)

اما پس از آنان، فرزندان ناشایسته ای روی کار آمدند که نماز را تباه کردند.


1- مریم:59

ص: 58

بلکه نماز را حفظ کنیم وآن را به پا داریم و به آن دعوت کنیم، همانطور که پیشینیان ما در گذشته آن را نگاه داشتند، و ان شاءالله از کسانی باشیم که به این سخن خداوند تبارک و تعالی رهنمون می شوند: ﴿و أمر أهلک بالصلاة و اصْطَبِر عَلیها﴾ (1)

اهل خود را به نماز فرمان ده و بر آن پایداری کن.

پس در درونمان و جامعه مان و خانوادة خود، این میراث الهی بزرگ را- که از پیشینیان صالحمان، بزرگی بعد از بزرگی و نسلی بعد از نسلی به ارث برده ایم- حفظ می کنیم؛ این ناشی از امتداد ولایت در اعماق تاریخ و همان میراث است.

ولایت امتدادی آینده نگر در اعماق آینده دارد؛ از آن جهت که منتظر ظهور امام مهدی از آل محمد (علیهم السلام) هستیم و با ظهورش منتظر فرج و پیروزی بزرگ و انقلاب جهانی هستیم که خداوند از قبل در کتابش قرآن و تورات و زبور ما را از خبر داده است. انتظار مانند انتظار خسوف ماه و کسوف خورشید نیست، بلکه معنایی سلبی و ایجابی دارد. یعنی همان آمادگی علمی و عملی بر روی زمین برای آماده کردن زمین و جامعه جهت ظهور امام عصر (عج) برای انقلاب جهانی بزرگی که امام زمان (عج) آن را رهبری می کند.

معنای انتظار بنابراین فهم ایجابی برای این کلمه ،امر به معروف


1- 132طه

ص: 59

و نهی از منکر و دعوت به خدا و جهاد با ظالمان و اعلام قدرت خدا و انتشار فرهنگ ربانی در زمین و برپایی نماز و از این دست از انواع آمادگی برای انقلاب جهانی بزرگ آینده است .

زیارت جامعه کبیره به این جنبه آینده ای ولایت اشاره می کند:

«مُنْتَظِرٌ لِأَمْرِکُمْ، مُرْتَقِبٌ لِدَوْلَتِکُمْ... حتی یُحْیِیَ اللَّهُ تَعَالَی دِینَهُ بِکُمْ وَ یَرُدَّکُمْ فِی أَیَّامِهِ وَ یُظْهِرَکُمْ لِعَدْلِهِ وَ یُمَکِّنَکُمْ فِی أَرْضِهِ»

چشم به راه فرمان شمایم، در انتظار حکومت شما به سر می برم... تا زمانی که تا خدا دینش را به وسیله شما زنده کند و شما را در ایّامش بازگرداند و برای عدالتش آشکارتان نماید و در زمینش پابرجایتان فرماید.

عبارت «یمکنکم فی ارضه» به آیات آغازین سوره قصص اشاره می کند:

﴿و نرید أن نمن علی الذین استضعفوا فی الارض و نجعلهم أئمةً و نجعلهم الوارثین و نمکن لهم فی الارض﴾ (1)

ما می خواهیم بر مستضعفان زمین منت نهیم و آنان را پیشوایان و وارثان روی زمین قرار دهیم و حکومتشان را در زمین پابرجا سازیم.

نشانه های این انتظار چنین است: عمل، حرکت، تلاش، صبر،


1- قصص، 5-6

ص: 60

مقاومت، برپایی دین خدا، آمادگی برای برپایی حکومت الهی بر روی زمین، دعوت به سوی خدا، امر به معروف، نهی از منکر، نبرد با باطل و منکر و جهاد با رهبران کفر.

جلوة متاثر کننده ای از ندبه ای را که مؤمنان با آن امامشان را در فراقش و در انتظار فرجش به او خطاب می کنند، برای شما بیان می کنیم:

«أَیْنَ بَقِیَّةُ اللَّهِ الَّتی لا تَخْلُوا مِنَ الْعِتْرَةِ الْهادِیَةِ»

کجاست حضرت بقیة اللَّه که خالی از عترت هادی امت نخواهد بود؟

«أینَ الْمُعَدُّ لِقَطْعِ دابِرِ الظَّلَمَةِ؟ أَیْنَ الْمُنْتَظَرُ لِإِقامَةِ الْأَمْتِ وَالْعِوَجِ؟ أینَ الْمُرْتَجی لِإِزالَةِ الْجَورِ وَالْعُدْوانِ؟»

کجاست آنکه برای برکندن ریشه ظالمان و ستمگران عالم مهیا گردیده؟ کجاست آنکه منتظریم اختلاف و کج رفتاریهای اهل عالم را اصلاح کند؟ کجاست آنکه امیدواریم اساس ظلم و دشمنی را از عالم براندازد؟

«أینَ الْمُدَّخَرُ لِتَجْدیدِ الْفَرائِضِ وَالسُّنَنِ؟ أینَ الْمُتَخَیَّرُ لِإِعادَةِ الْمِلَّةِ وَالشَّریعَةِ؟ أینَ الْمُؤَمَّلُ لِإِحْیاءِ الْکِتابِ وَ حُدُودِهِ؟»

کجاست آنکه برای تجدید فرائض و سنن اسلام که محو و فراموش گردیده؛ ذخیره است؟ کجاست آنکه برای برگردانیدن

ص: 61

ملّت و شریعت مقدّس اسلام اختیار گردیده؟ کجاست آنکه آرزومندیم کتاب و حدود آن را زنده سازد؟

«أینَ مُحْیی مَعالِمِ الدّینِ وَ أهْلِهِ؟ أینَ قاصِمُ شَوْکَةِ الْمُعْتَدینَ؟ أینَ هادِمُ أبْنِیَةِ الشِّرْکِ وَالنِّفاقِ؟ أینَ مُبیدُ أهْلِ الْفُسُوقِ وَالْعِصْیانِ وَالطُّغْیانِ؟»

کجاست آنکه دین و اهلش را زنده گرداند؟ کجاست آنکه شوکت ستمکاران و متعدیان را در هم می شکند؟ کجاست آنکه بناهای شرک و نفاق را ویران می کند؟ کجاست آنکه فسق و سرکشی و طغیان را هلاک و نابود می گرداند؟

«أینَ قاطِعُ حَبائِلِ الْکِذْبِ وَالْاِفْتِراءِ؟ أینَ مُبیدُ الْعُتاةِ وَالْمَرَدَةِ؟ أینَ مُسْتَأْصِلُ أهْلِ العناد و التّضلیلِ وَالْإلْحادِ؟»

کجاست آنکه رشتة دروغ و افتراء را قطع خواهد کرد؟ کجاست آنکه متکبرانِ سرکش را هلاک و نابود می گرداند؟ کجاست آنکه مردم ملحد، معاند و گمراه کننده را بیچاره کند؟

«أینَ مُعِزُّ الْأوْلِیاءِ، وَ مُذِلُّ الْأعْداءِ؟ أینَ جامِعُ الْکَلِمَةِ عَلَی التَّقْوی؟ أینَ بابُ اللَّهِ الَّذی مِنْهُ یُؤْتی؟»

کجاست آنکه دوستان را عزیز و دشمنان را ذلیل خواهد کرد؟ کجاست آنکه مردم را بر وحدت کلمه و تقوی مجتمع می سازد؟ کجاست باب الهی که از آن وارد می شوند؟

ص: 62

«أینَ صاحِبُ یَوْمِ الْفَتْحِ وَ ناشِرُ رایَةِ الْهُدی؟ أینَ مُؤَلِّفُ شَمْلِ الصَّلاحِ وَالرِّضا؟ أینَ الطّالِبُ بِذُحُولِ الْأنْبِیاءِ وَ أولاد الأنْبِیاءِ؟»

کجاست صاحب روز فتح و برافرازنده پرچم هدایت در عالم؟ کجاست آنکه پریشانیهای خلق را اصلاح و دلها را خشنود می سازد؟ کجاست آنکه که از ظلم امت بر انبیاء و اولاد انبیاء دادخواهی می کند؟

«أینَ الطّالِبُ بِدَمِ الْمَقْتُولِ بِکَرْبَلاءَ؟ أینَ الْمَنْصُورُ عَلی مَنِ اعْتَدی عَلَیْهِ وَافْتَری؟ أینَ الْمُضْطَرُّ الَّذی یُجابُ إِذا دَعی؟ أینَ ابْنُ النَّبِیِّ الْمُصْطَفی وَابْنُ عَلِیٍّ الْمُرْتَضی؟»

کجاست آنکه انتقام خون شهید کربلا را خواهد گرفت؟ کجاست آنکه خدا بر ستمکاران و تهمت زنندگان، او را پیروز می گرداند؟ کجاست آنکه دعای خلق پریشان را اجابت می کند؟ کجاست فرزند پیغمبر محمد مصطفی؟ و فرزند علی مرتضی؟

«وَابْنُ خَدیجَةَ الْغَرّاءِ وَابْنُ فاطِمَةَ الْکُبْری» (1)

کجاست فرزند خدیجه بلند مقام ؟ و فرزند فاطمه زهرا بزرگترین زنان عالم؟

انتظار، ترکیبی از این ندبة تأثر برانگیز و شورانگیز در امر به معروف و نهی از منکر و جهاد بر ضد ظالمان برای آماده کردن


1- قسمت هایی از دعای ندبه

ص: 63

زمین جهت ظهور امام مهدی و گشایش و قیام اوست.

این ندبة اثر گذار در قلبهای مؤمنان، مقدمه ای برآماده کردن زمین برای ظهور حضرت مهدی (عج) و برپایی حکومت جهانی اوست که خداوند در قرآن کریمش به ما وعده داده است.

قیام حضرت مهدی(عج) پس از نسلی تحقق می یابد که زمین را برای ظهور و قیام آن حضرت آماده می کنند.

این نسل آماده کننده، همان است که زمین را برای ظهور حضرت مهدی (عج) و قیام او آماده می کند. بنابراین معنای انتظار، تعجیل و تسریع در این هموارسازی و آمادگی به وسیلة امر به معروف و تلاش و حرکت و عمل است.

همانطور که گفتیم ولایت میراث است و انتظار؛ میراثی است که ما را به راه پیامبران و صالحان در تاریخ رهنمون می سازد و ما را به تحقق آرزوی درخشان در آینده که خداوند (عزوجلّ) آن را بر ما گشوده است می کشاند.

ولی این آرزو باید همیشه با رنج و تلاش و کار همراه باشد تا به اذن خداوند تحقق یابد و تنها با چشم به راه ماندن و منتظر علائم ماندن نیست.

زیارت

از نشانه ها و آثار ولایت، زیارت است. زیارت حالتی واضح و قابل توجه و همگانی در رابطة ما با اهل بیت (علیهم السلام) است که به آن متعهد می شویم و به آن دعوت می کنیم. زیارت در دایرة ولایت، متونی

ص: 64

دارد که آنها را تلاوت و قرائت می کنیم؛ و آدابی دارد که باید بدان پای بند شویم. زیارت، سرشار از افکار و مفاهیم فرهنگی دربارة ولایت و عمق و پهنای گسترده اش در زندگی است.

هدف از زیارت نیرومندی عضوی و فرهنگی در راه شایسته و هدایتگر در تاریخ است.

ما جزئی از این مسیر پر از ارزشهای توحیدی، اخلاص، تقوی، نماز، جهاد، زکات، امر به معروف، ذکر، شکر، صبر و قدرت هستیم.

ما جزئی تقسیم ناپذیر هستیم از این مسیر مبارکی که از اهل بیت (علیهم السلام) امتداد می یابد به سوی حرکت انبیاء (علیهم السلام) در تاریخ، از زمان حضرت آدم، نوح و ابراهیم و موسی و عیسی و دیگر پیامبران، سلام و درود بر آنان باد. درگیری تاریخی میان اسلام و جاهلیت و میان توحید و شرک در تمام مراحل این مسیر؛ بخشی از این شجرة طیبه است که ریشه هایش در اعماق تاریخ است.

ما شاخه های این درخت هستیم و ناگزیر باید از پیوستگی عضوی به این شجره طیبه محافظت کنیم: ﴿الم تر کیف ضرب الله مثلاً کلمة طیبة کشجرة طیبة اصلها ثابت و فرعها فی السماء﴾ (1)

آیا ندیدی چگونه خداوند، «کلمه طیبه» (و گفتار پاکیزه) را


1- ابراهیم: 24

ص: 65

به درخت پاکیزه ای تشبیه کرده که ریشه آن (در زمین) ثابت، و شاخه آن در آسمان است؟!

ناگزیر باید احساس به این پیوستگی عضوی به این شجرة طیبه را در وجدان و درون و قلب و عقلمان عمیق کنیم. هر اندازه احساس پیوستگی به این شجرة طیبه و این خانوادة مبارک در تاریخ را در وجودمان عمیق کنیم، نیرو، شکیبایی و سرسختی مان را در رویارویی با هماوردی ها و ایستادگی مان در راه خاردار و لغزشگاههایی که بر سر راه ما هستند افزایش می دهیم. زیارت از مهمترین عوامل این رشد و افزایش است.

زیارت حال و هوای عاطفی قوی ای پدید می آورد که در آن بر وابستگی فرهنگی و بینشی و حرکتی به این خانوادة مبارک و مسیر شایسته در تاریخ تأکید می شود.

متون زیارات روایت شده از اهل بیت (علیهم السلام) در خصوص زیارت رسول الله (صلی الله علیه و آله) و اهل بیت و انبیا (علیهم السلام) و اولیای الهی و مؤمنان صالح، سرشار از این میراث فرهنگی و بینشیِ بزرگ است. زیارت، معانی و مفاهیم تشویق به سوی این مسیر و وابستگی به این خانوادة مبارک و اعلام برائت از دشمنان و مخالفان آنها و کسانی را که اسباب جنگ با آنها را مهیا کردند، در بر دارد.

پیش از این دربارة زیارت در فصل آخر از کتاب «الدعاء عند اهل البیت (علیهم السلام)» مباحثی آوردیم که در اینجا به آنچه در آن فصل یاد شد، بسنده می کنیم و دوباره تکرار نمی کنیم.

ص: 66

فواید پیوستگی به مکتب اهل بیت (علیهم السلام)

اکنون به آخرین قسمت این بحث می رسیم که در باب مراتب ولایت و برائت و فواید آن است.

ولایت و برائت، دو سکوی عروج انسان به سوی خداوند (عزوجلّ) هستند که انسان بدین سان به سوی خداوند (عزوجلّ) صعود می کند و به درجة رضایت و خشنودی او می رسد.

در ادامه دربارة احادیثی که از ائمة اهل بیت (علیهم السلام)دربارة عروجگاه های ولایت و برائت وارد شده است، سخن می گوییم.

هم زیستی با حضرت محمد (صلی الله علیه و آله)و اهل بیت (علیهم السلام) در دنیا و آخرت

از عبدالله بن ولید نقل شده که گفته است: «دَخَلْنَا عَلَی أبِی عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) فِی زَمَنِ مَرْوَانَ. فَقَالَ: مِمَّنْ أنْتُمْ؟ فَقُلْنَا مِنْ أهْلِ الْکُوفَةِ. فَقَالَ: مَا مِنْ بَلَدٍ أکْثَرَ مُحِبّاً لَنَا مِنْ أهْلِ الْکُوفَةِ، لَا سِیَّمَا هَذِهِ الْعِصَابَةِ. إنَّ اللَّهَ هَدَاکُمْ لِأمْرٍ جَهِلَهُ النَّاسُ فَأَحْبَبْتُمُونَا وَ أَبْغَضَنَا النَّاسُ، وَ تابَعتمونا وَ خَالَفَنَا النَّاسُ، وَ صَدَّقْتُمُونَا وَ کَذَّبَنَا النَّاسُ، فَأَحْیَاکُمُ اللَّهُ مَحْیَانَا وَ أَمَاتَکُمُ [اللَّهُ] مَمَاتَنَا.

فَأَشْهَدُ عَلَی أَبِی أَنَّهُ کَانَ یَقُولُ: مَا بَیْنَ أَحَدِکُمْ وَ بَیْنَ أَنْ یَرَی مَا

ص: 67

تَقَرُّ بِهِ عَیْنهُ أَو یَغْتَبِطَ إِلَّا أَنْ تَبْلُغَ نَفْسُهُ هکذا. وَ أَهْوَی بِیَدِهِ إِلَی حَلْقِهِ، وَ قَدْ قَالَ عَزَّ وَ جَلَّ فِی کِتَابِهِ: (وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلًا مِنْ قَبْلِکَ وَ جَعَلْنا لَهُمْ أَزْواجاً وَ ذُرِّیَّةً)، فَنَحْنُ ذُرِّیَّةُ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) » (1)

در زمان مروان اموی بر امام صادق (علیه السلام) وارد شدیم. امام از ما پرسید : شما کیستید ؟ جواب دادیم: از اهل کوفه.

حضرت فرمود: هیچ شهری وجود ندارد که در آن محبان ما بیشتر از کوفه باشد، بویژه در میان این قبیله (اشاره به قبیله بنی کنده). خداوند متعال شما را به حقایقی هدایت فرمود که سایر مردم از آن جاهل اند. از این رو شما مردم کوفه ما را دوست گرفتید، در صورتی که دیگران با ما دشمنی ورزیدند. و شما از ما پیروی کردید، در حالی که دیگران با ما مخالفت کردند. شما ما را تصدیق کردید، در حالی که دیگران ما را تکذیب کردند. خداوند شما را همانند زندگی ما زندگی و حیات بخشد و همانند مردن ما بمیراند. گواهی می دهم که پدرم می فرمود:

میان هر یک از شما و دیدن آنچه موجب روشنی چشمش یا غبطه شود، چیزی نیست جز جانش برسد اینگونه (و با دستش به


1- بحارالانوار65: 20-21 ح 34

ص: 68

گلویش اشاره کرد). و خداوند (عزوجلّ) در کتابش فرموده است: «قطعاً رسولانی را پیش از تو فرستادیم و برای آنان همسران و نسلی قرار دادیم». ما نسل رسول خدا (صلی الله علیه و آله) هستیم.

در زیارت عاشورای غیر معروف آمده است:

«وَ أحیِنا مَحیا محمدٍ و آلِ محمدٍ و اَمتِنا مَماتَ محمدٍ و آلِ محمدٍ»

ما را مانند محمد و آل محمد زنده بدار و مانند محمد و آل محمد، بمیران.

بر اساس حدیث پیامبر، خداوند کرامتش را بر آنها می پراکند.

«عن رسول الله (صلی الله علیه و آله) یَقولُ الله عز وجل لشیعتی وشیعة أهل بیتی یوم القیامة: هلمَّ یا عبادی اِلیًّ لأنشر علیکم کرامتی ،فقد اُوذیتُم فی الدنیا» (1)

از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) نقل شده است که فرموده اند:خداوند در روز قیامت به دوستداران من ودوستداران اهل بیتم می فرماید : ای بندگان من! بیایید بسوی من تا کرامتم را بر شما بپراکنم. زیرا براستی شما در دنیا اذیت شده و آزار دیده اید.

شیعیان دست به دامان ما می شوند و ما دست به دامان پیامبرمان:


1- بحار الانوار 19:65ح2با اختلاف از عیون اخبار الرضا60:2.

ص: 69

عن الامام الصادق (علیه السلام) کان أبی یقول: «ان شیعتنا آخذون بحجزتنا، و نحن آخذون بحجزة نبینا، و نبینا آخذ بحجزة الله» (1)

از امام صادق (علیه السلام) نقل شده که فرموده: پدرم می فرمود: شیعیان ما دست به دامان ما هستند، و ما دست به دامان پیامبرمان، و پیامبرمان دست به دامان خداوند است.

مرحوم علامه مجلسی فرمود: اخذت بحجزة الرحمن؛ یعنی به او متوسل شدم و چنگ زدم.

وعن ابی عبدالله الصادق (علیه السلام): «اذا کان یوم القیامه، اخذ رسول الله بحجزة ربه، واخذ علی (علیه السلام) بحجزة رسول الله (صلی الله علیه و آله)، و اخذنا بحجزة علی (علیه السلام)، واخذ شیعتنا بحجزتنا. فاین ترون یوردنا رسول الله (صلی الله علیه و آله)» (2)

از امام صادق (علیه السلام) نقل شده که فرموده: زمانی که روز قیامت فرا رسد، رسول خدا دست به دامان پروردگارش می شود، علی دست به دامان پیامبر خدا می شود، وما دست به دامان علی می شویم و شیعیان ما دست به دامان ما می شوند. پس هر جا بخواهید، رسول خدا (صلی الله علیه و آله) ما را به آنجا وارد می کند.


1- بحارالانوار30:65ح60از المحاسن:183
2- بحارالانوار30:68ح61از المحاسن:183

ص: 70

عن علی بن الحسین (علیهما السلام): «ان احق الناس بالورع والاجتهاد فیما یحب الله و یرضی، الاوصیاءوأتباعهم. أما ترضون أنه لو کانت فزعة من السماء، فزع کل قوم الی مأمنهم و فزعْتُم إلینا وفزعنا إلی نبینا؟ إنّ نبینا آخذ بحجزة ربه، ونحن آخِذون بحجزة نبینا، وشیعتنا آخذون بحجزتنا» (1)

از امام سجاد (علیه السلام) نقل شده که فرمودند: سزاوارترین مردم به پرهیزگاری و اجتهاد در آنچه مورد پسند و رضایت خداوند است، اوصیاء وپیروان آنها هستند. آیا خشنود نمی شوید زمانی که بلایی از آسمان آید، هر گروهی به پناهگاه هایشان پناه برند و شما به ما و ما به پیامبرمان پناه بریم؟ پیامبر ما دست به دامان پروردگارش و ما دست به دامان پیامبرمان بزنیم و شیعیان ما دست به دامان ما هستند.

آنچه خداوند در آخرت روزی آنها می کند

از جابربن عبدالله انصاری نقل شده که گفت: روزی نزد پیامبر اکرم(ص) بودم که خطاب به علی بن ابی طالب (علیه السلام) فرمود: آیا به تو مژده ندهم ای اباالحسن؟ امام علی پاسخ داد: بله ای رسول خدا. سپس رسول خدا فرمود: جبرئیل از خداوند خبر می دهد که او به


1- بحارالانوار31:68ح62از المحاسن:182

ص: 71

پیروان و محبان تو نُه خصلت داده است:

1. آسانی هنگام مرگ

2. آرامش به هنگام وحشت

3.روشنایی هنگام تاریکی

4. امنیت در هنگام ترس

5. روزی فراوان در زمان محاسبه

6. اجازة عبور از پل صراط

7. ورود به بهشت قبل از دیگران

8 و9. نورشان پیشاپیش آن ها و از جانب راست آن ها روان است. (1)

و از امام امیر المؤمنین (علیه السلام) نقل شده که فرمودند: دوستداران ما در روز قیامت، از قبرهایشان در حالی برانگیخته می شوند که چهره هاشان تابناک، عیوبشان پنهان، از هراس ایمن،سختی ها از آنها مرتفع و راهها بر آنها آسان می گردد. مردم می ترسند ولی آنها نمی ترسند، و مردم اندوهگین می شوند ولی آنها اندوهگین نمی شوند. (2)

از ابن عباس نقل شده که گفت: از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) دربارة کلام


1- بحارالانوار 11:68
2- بحارالانوار 15:68 ح17

ص: 72

خداوند (عزوجلّ) پرسیدم:﴿والسابقون السابقون اولئک المقربون فی جنات النعیم﴾

پاسخ داد: جبرئیل (علیه السلام) فرمود:

آنان علی و پیروان او هستند.آنها پیشتاز به سوی بهشتند. وبه واسطة کرم و لطفی که خدا به آنها کرده، از نزدیکان خداوند هستند. (1)

با ما و از ما هستند

از امام رضا (علیه السلام) نقل شده که فرمودند: پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) فرمودند: من و این یعنی (امام علی (علیه السلام)) مانند این دو هستیم، و دو انگشت خود را به هم چسباند. و پیروان ما همراه ما هستند. و نیز کسی که مظلومی را یاری کند، اینگونه است. (2)

از عمربن یزید نقل شده که گفت: امام صادق (علیه السلام) فرمودند: ای پسر یزید، به خدا سوگند تو از ما اهل بیت هستی. گفتم فدایت شوم. از آل محمد هستم؟ فرمودند البته، از خودشان؛ آیا سخن خداوند را نخوانده ای: ﴿إنَّ أولَی النّاس بابراهیم لَلَّذین اتَّبعوه و هذا النبی﴾ قطعاً نزدیک ترین مردم به ابراهیم کسانی هستند که از


1- بحارالانوار 20:68 ح33
2- بحارالانوار 19:68، از عیون اخبار الرضا 58:2 و امالی الطوسی 70:1

ص: 73

او پیروی کردند و این پیامبر.

و این سخن خداوند بلند مرتبه را نخواندی: ﴿فمن تبعنی فإنَّه منّی﴾ (1) پس هر کس از من پیروی کند از من است.

از امام صادق (علیه السلام) نقل شده که فرمودند: شیعیان ما پیوسته به ما هستند. آنچه آنها را ناراحت می سازد ما را ناراحت می کند و آنچه آنها را شاد می کند، موجب شادی ما می شود. پس اگر یکی از آنها (مسلمانان) ما را بخواهد، پس نزد آنها (شیعیان) برود، چرا که آنها دری هستند که از طریق آن به سوی ما ارتباط بر قرار می شود. (2)

از امام صادق (علیه السلام) نقل شده است که: هرکس آل محمد را دوست بدارد و آنها را بر جمیع مردم مقدم بدارد به این سبب که آنان به رسول خدا (صلی الله علیه و آله) نزدیک اند و خداوند مقدمشان داشته، چنین کسی از آل محمد است. مرتبه اش نسبت به آل محمد و به سبب دوست داشتن آنها و پیروی کردن از آنان... و چنین است حکم خدا در کتابش: ﴿و من یتولّهم منکم فإنّه منهم﴾ هر یک از شما که آنها را دوست بدارد از آنها است. و سخن حضرت ابراهیم است:


1- بحارالانوار 20:68 از امالی الطوسی 305:1
2- بحار الانوار 24:68 از امالی الطوسی 1: 305

ص: 74

«فَمَن تَبِعَنی فإنّه منّی» (1) پس هرکس از من پیروی کند از من است.

رستگاری و پیروزی

از جابربن یزید از محمدبن علی الباقر (علیهما السلام) از ام سلمه همسر پیامبر (صلی الله علیه و آله) نقل شده که گفت : شنیدم که رسول خدا (صلی الله علیه و آله)فرمودند: همانا علی و پیروانش همان رستگارانند. (2)

مشارکت با شهدا به سبب ولایت و برائت

در حدیث صحیحی از ریان بن شبیب نقل شده که گفت: در روز اول محرم بر امام رضا (علیه السلام) وارد شدم. بعد از حدیثی طولانی به من فرمود: ای پسر شبیب، اگر برای چیزی گریه کردی، برای حسین بن علی بن ابی طالب (علیهما السلام) گریه کن، چرا که به مانند گوسفند سر بریده شد و به همراه او هجده نفر از مردان اهل بیتش کشته شدند که در زمین همتایی نداشتند.

ای پسر شبیب! اگر خوشحال شوی که با پیامبر در منزلگاه های بهشتی همنشین باشی، پس قاتلان حسین (علیه السلام) را لعنت کن.

ای پسر شبیب، اگر برایت خوشایند است که ثوابی ببری به


1- بحارالانوار 35:68 ح72 از تفسیر عیاشی 32:2
2- الارشاد، سیوطی در الدر المنثور و غیره. روایات در این زمینه مضامین متشابه و مکمل دارند.

ص: 75

مانند کسانی که با حسین (علیه السلام) شهید شدند، هر وقت به یادش افتادی، بگو: ای کاش من همراه آنان بودم که به آن رستگاری بزرگ دست می یافتم.

ای پسر شبیب! اگر خوشحال شوی که در طبقات عالی بهشتی همراه ما باشی، برای ناراحتی ما ناراحت و برای خوشحالی ما خوشحال باش. بر تو باد به ولایت ما. زیرا اگر شخصی سنگی را دوست بدارد، خداوند در روز قیامت او را با محبوبش محشور می کند. (1)

این حدیثی صحیح است و امری است که انسان را به تأمل وا می دارد. اگر صحت سند این حدیث نبود، ما این حدیث را حمل بر مبالغه و مسامحه می کردیم که معمولاً آن را در بعضی از احادیث مرسل و ضعیف می یابیم.

بار دیگر این قسمت عجیب از این حدیث شریف را باز می خوانیم:

ای پسر شبیب، اگر برایت خوشایند است که ثوابی ببری مانند کسانی که با حسین (علیه السلام) شهید شدند، هر وقت به یادش افتادی، بگو: ای کاش من همراه آنان بودم که به آن رستگاری بزرگ دست می یافتم.

زمانی که این آرزو درست و حقیقی باشد و این رضایت از عمل


1- امالی الصدوق، ح79، مجلس 27

ص: 76

امام حسین (علیه السلام) و اصحابش و نارضایتی از جنایت بنی امیه و یاران آنها صادقانه باشد، شخص آرزومندی که راضی به عمل امام حسین و ناراضی از عمل بنی امیه است، با دوستداران و محبان امام حسین (علیه السلام) در ثواب یاران او که پیشاپیش او شهید شدند، شریک می شود. نیت زمانی که اصلاح شود و عزم و اراده راستین گردد، از نظر ارزش ومقام در نزد خداوند به عمل ملحق می شود. این از عجیب ترین انواع تحول در رابطة میان نیت و عمل است. تحول نیت به عمل در اجر وثواب قانون و نظامی دارد، همانطور که تحول ماده به انرژی در علم فیزیک قانون و نظامی دارد، و این قانونی عجیب در ایجاب وسلب و در ثواب و مجازات است.

نیت به ستم کردن و رضایت به آن نیز صاحبش را در مجازات ستم کاری سهیم می کند.

محمدبن ارقط می گوید: در مدینه به خدمت امام صادق (علیه السلام) رسیدم. امام به من فرمودند: آیا در کوفه سکونت داری؟ پاسخ دادم: بله. سپس فرمودند: قاتلان حسین (علیه السلام) را در میانتان می بینید؟ گفتم: فدایت شوم! احدی از آنها را ندیدم. فرمود: گویا تو قاتل را فقط کسی می دانی که به قتل می رساند یا کسی که در قتل همکاری می کند؟ آیا سخن خداوند را نشنیده ای: ﴿قَدْ جاءکُم رُسُلٌ من قَبْلی بِالبَیّناتِ و بالّذی قُلتُم فَلِمَ قَتلْتموهُم اِن کُنتم صادقینَ﴾ پیامبرانی پیش از من، نزد شما آمدند همراه با دلایل روشن و آنچه را

ص: 77

گفتید؛ پس چرا آنها را به قتل رساندید اگر راست می گویید؟!

کدام رسول کشته شد توسط مردمانی که محمد (صلی الله علیه و آله) در میانشان بود؟ حال آنکه میان او و عیسی پیامبر (علیه السلام) هیچ رسولی نبود، بلکه آنها (مردمان زمان حضرت محمد) به کشته شدن (آن پیامبران) راضی بودند، پس قاتل نام گرفتند. (1)

آیه ای که امام صادق (علیه السلام) به آن اشاره می کند از سوره آل عمران است: ﴿الّذین قالوا إنَّ اللّهَ عَهَد إلینا اَلّا نؤمنَ لرسولٍ حتی یأتینا بقُربانٍ تأکُله النارُ قُل قَد جَاءکُم رُسلٌ من قَبلی بالبیّناتِ و بالّذی قُلتم فَلِم قَتَلْتُموهم إن کُنتم صَادِقینَ﴾ (2)

(اینها) همان کسانی (هستند) که گفتند: «خداوند از ما پیمان گرفته که به هیچ پیامبری ایمان نیاوریم تا (این معجزه را انجام دهد:) یک قربانی بیاورد، که آتش ( صاعقه آسمانی) آن را بخورد!» بگو: «پیامبرانی پیش از من، برای شما آمدند و دلایل روشن و آنچه را گفتید آوردند پس چرا آنها را به قتل رساندید اگر راست می گویید؟!

شکی نیست که خطاب در سخن خداوند ﴿فلم قتلتموهم ان


1- وسائل الشیعه، 142:16 ح14
2- آل عمران، 83

ص: 78

کنتم صادقین﴾ یهودیان معاصر پیامبرخدا (صلی الله علیه و آله)هستند. شکی نیست که این یهودیان هرگز پیامبری را نکشتند و فاصله میان آنها و قاتلان شش قرن است. ولی قرآن با این حال قتل را حقیقتاً به آنها نسبت می دهد و در این آیة قرآن به مانند آیة ﴿واسْألِ القریة﴾ (1) مجاز به کار نرفته است.

این نسبت، توجیه پذیر و تفسیر پذیر نیست، مگر اینکه قاعدة کلی نیت و رضایت و عدم رضایت به کاری را که صاحبش به آن راضی می شود، درک کنیم.

نیت و آرزوی صادقانه و رضایت و ناخشنودی صادقانه ارزش عمل را به طور کامل دربردارد. نسبت عمل به کسی که آن عمل را قصد می کند و صادقانه آن را آرزو دارد و از آن راضی می شود، صحیح است، همانطور که این امر در کتاب خدا آمده است.

شریف رضی در «نهج البلاغه» روایت می کند: زمانی که خداوند لشکر امیرالمؤمنین (علیه السلام) را در برابر لشکریان جمل پیروز گردانید، یکی از اصحاب امام به ایشان گفت: دوست داشتم فلان برادرم شاهد بود تا می دید که چطور خداوند شما را بر دشمنتان پیروز کرد.

امام (علیه السلام) فرمود: آیا خواست برادرت با ما بود؟ پاسخ داد: بله. امام فرمود: حقیقتا با ما حاضر بوده است و قطعاً در این


1- یوسف، 82

ص: 79

لشکرما گروهی در پشتهای مردان و رحمهای زنان حاضر بوده اند که زمان آنها را به وجود خواهد آورد و ایمان به وسیله آنها تقویت خواهد شد.

این قانون و سنت الهی ما را در اعمال صالحان سهیم می کند و ما را در برخورداری از ثواب و اجر به آنها ملحق خواهد کرد. پس ما اگر قصد انجام آن را کنیم و به انجام آن راضی شویم و به آن عشق بورزیم و صادقانه آن را آرزو کنیم، در اعمال انبیاء و اولیاء و صالحان شریک هستیم، همانطور که عکس آن نیز صادق است.

کسی که از اعمال ظالمان و جور و ظلم و مفاسد اعمالشان راضی باشد و آرزو و قصد انجام آنها را داشته باشد و از آنها دفاع کند، خداوند او را با آنها محشور می کند، گرچه آن اعمال را انجام نداده باشد و مجازات آنها (اشخاصی که آن عمل را انجام داده اند) را به افراد راضی می چشاند.

نقل شده است که حضرت مهدی آل محمد(عج) زمانی که ظهور کند، قاتلان امام حسین (علیه السلام) را می کشد و آنها را شناسایی و تعقیب می کند و از بین می برد. این حدیث به این معناست که امام، کسانی را نیز که در آرزوی قاتلان امام حسین (علیه السلام) بوده اند به خاطر کشتن امام حسین (علیه السلام) می کشد تا زمین را از ناپاکی و ظلمشان پاک کند.

در زیارت امام حسین (علیه السلام) معروف به «وارث»، تشخیص و تعیین دقیق این قانون وجود دارد، از لعنت کردن قاتلان امام حسین

ص: 80

و کسانی که به او ستم کردند و کسانی که از کشتنش خشنود شدند.

«لعن الله امة قتلتکم ولعن الله امة ظلمتکم و لعن الله امة سمعت بذلک فرضیت به»

پس خدا لعنت کند مردمی که شما را کشتند و خدا لعنت کند مردمی که به شما ستم کردند و خدا لعنت کند مردمی که این جریان را شنیدند و بدان راضی شدند.

گروه اول همان کسانی اند که جرم قتل را برعهده گرفتند. گروه دوم همان کسانی اند که آنها را یاری کردند و با آنان همدست شدند و آنها را تجهیز کردند. و اما گروه سوم همان کسانی هستند که به قتل امام حسین راضی شدند. این گروه پر شمارترین این گروههاست و درعرصة حقیقتاً وسیعی از تاریخ و جغرافیا امتداد و گسترش دارد.

در اینجا دوست دارم که این سخن را با روایت عطیة العوفی از صحابی بزرگ، جابربن عبدالله انصاری(ره)، به پایان برم، زمانی که قبر امام حسین (علیه السلام) را بعد از شهادتش زیارت کرد.

در «بشارة المصطفی» به نقل از عطیه العوفی آمده که گفت: به همراه جابربن عبدالله انصاری (رحمة الله) به قصد مقبرة امام حسین (علیه السلام) پس از شهادتش خارج شدیم. زمانی که به کربلا وارد شدیم جابر به ساحل فرات نزدیک شد، غسل کرد، لنگی دور خود پیچید، و با پوشش دیگری خود را پوشاند، کیسه ای را باز کرد که در آن مشکی

ص: 81

بود، آن را به بدنش پاشید. و قدمی برنمی داشت مگر خدا را یاد می کرد، تا زمانی که به قبر نزدیک شد گفت: دستم را به ضریح بچسبان. من هم اینکار را کردم. برقبر افتاد در حالی که از هوش رفته بود. بر او آب پاشیدم. زمانی که به هوش آمد، سه بار گفت: یاحسین. سپس گفت: من محبوبم را صدا می زنم، ولی او پاسخ نمی دهد. سپس گفت چگونه تو پاسخ بدهی حال آن که رگهایت پاره شده و سرت از بدنت جدا شده. شهادت می دهم که تو پسر خاتم پیامبران و پسر سرور و آقای مؤمنان و پسر قسم خوردة تقوا و پرهیزگاری وسلالة هدایت و پنجمین اصحاب کساء و پسر سرور نقیبان و پسر فاطمه (علیها السلام) بی بی زنان عالم هستی، چرا چنین نباشی با آن که دست آقا و سرور پیامبران تو را پرورده و در دامان پرهیزگاران تربیت یافتی و از سینة ایمان شیر خوردی و به وسیلة اسلام از شیر گرفته شدی! پس زندگی و مرگ خوب وپاکی داشتی. اینک قلبهای مؤمنان از دوری تو ناراحت است و شکی در اینکه تو کانون خیر هستی ندارد. پس درود و خشنودی خداوند بر تو باد و شهادت می دهم که آنچه بر سر برادرت یحیی بن زکریا آمد، بر تو گذشت.

سپس نگاهی به اطراف قبر انداخت و گفت: سلام و درود بر شما، ای ارواحی که برآستان حسین فرود آمدند واقامت کردند در توقفگاه او .شهادت می دهم که شما نماز را به پا داشتید و زکات را ادا نمودید و امر به معروف و نهی از منکر کردید و با بی دینان جنگیدید و بندگی خداوند را کردید تا مرگتان فرا رسید. و قسم به

ص: 82

کسی که محمد (صلی الله علیه و آله) را به حق به پیامبری برگزید، قطعاً در آنچه شما در آن وارد شدید، با شما شریک هستیم.

عطیه گفت: به جابر گفتم: چطور! ما به سرزمینی فرود نیامدیم و از کوهی بالا نرفتیم و شمشیری نزدیم، حال آنکه این گروه سر و بدنشان از هم جدا شد و فرزندانشان یتیم و زنهایشان بیوه شدند؟ جابر به من گفت: ای عطیه! شنیدم از حبیبم رسول خدا (صلی الله علیه و آله) که می فرمود: «کسی که گروه و قومی را دوست بدارد، با آن قوم محشور شود. و هر کس کردار قومی را دوست بدارد، در کردارشان شریک می شود». و سوگند به کسی که محمد (صلی الله علیه و آله)را به حق به پیامبری برگزید، نیت من واصحابم همان است که امام حسین (علیه السلام) و اصحابش بر آن بودند. مرا به سوی خانه های کوفه ببر.

هنگامی که کمی از راه را طی کردیم، گفت: ای عطیه آیا تو را وصیت کنم؟ گمان نمی کنم که بعد از این سفر بار دیگر تو را ملاقات کنم! دوستدارآل محمد (صلی الله علیه و آله)را تا زمانی که دوستدار آنهاست دوست بدار و دشمن آل محمد را مادامی که با آنها دشمنی بورزد دشمن بدار، گرچه بسیار روزه گیر و شب زنده دار باشد. با دوستدار محمد وآل او نرمخو باش. زیرا اگر بخاطرگناهش یک پایش بلغزد، به سبب دوستی آنها، پای دیگرش استوار شود چرا که دوستدار آنها به بهشت و دشمن آنها به دوزخ می رود. (1)


1- بحار الانوار195:98ح 62از بشارﺓ المصطفی.

ص: 83

پیوست

اهل بیت (علیهم السلام) چه کسانی هستند؟

در نهایت این بحث دوست داریم به این پرسش پاسخ دهیم که اهل بیت (علیهم السلام) که پیشوایی سیاسی و مرجعیت فقهی و علمی را از رسول خدا (صلی الله علیه و آله)تا روز قیامت به ارث می برند چه کسانی هستند؟

می گویم: موضوع روشن تر از آن است که انسان از درک آن عاجز باشد، چرا که ممکن نیست رسول خدا (صلی الله علیه و آله)مرجعیت این امت را در حلال و حرام و و اصول و فروع در امتداد زمان تا روز قیامت به جمع غیر معینی از مردم واگذار کرده باشد. پس ناگزیر باید این جمع، معین و واضح و شناخته شده باشند. ما به جز دوازده امام معروف، از اهل بیت (علیهم السلام) مجموعة روشن و واضحی را در امتداد تاریخ نمی شناسیم که امامت و مرجعیتشان در طول تاریخ بر مسلمانان اعلام شده باشد؛ اینان کسانی اند که شیعه دوازده امامی به امامتشان معتقدند و کسانی که علم و جهاد و فهمشان و میراثشان در صدها جلد از کتابهایی که علمای این مدرسه نسلی بعد از نسل آن را به ارث می برند به ما رسیده است. آنها وارثان رسول خدا (صلی الله علیه و آله)در پیشوایی سیاسی و فقهی و معصومان بعد از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) هستند.

ص: 84

احادیث دوازده امام بعد از رسول خدا (صلی الله علیه و آله)

به طرق صحیحی که شکی در آنها راه نمی یابد، از رسول خدا (صلی الله علیه و آله)روایت شده که پیشوایی هدایتگر در دوازده امیر بعد از رسول خدا (صلی الله علیه و آله)است وهمه آنها از قریش هستند.

این روایات نزد محمد بن اسماعیل بخاری در کتاب الصحیح (1)، مسلم بن حجاج نیشابوری در کتاب الصحیح (2)، ترمذی در کتاب الصحیح (3)، الحاکم در کتاب مستدرک الصحیحین (4)، احمد بن حنبل در کتاب المسند (5) و دیگر حافظان حدیث نبوی به درجة صحت رسیده است. و ما در تاریخ اسلام دوازده امیر و امام عادلی که پشت سر هم بیایند نمی شناسیم که واجد این اوصاف باشند: «و این کار قبل از اینکه تعدادشان کامل شود انجام نمی گیرد»«و همچنان دین پا بر جاست تا دوازده نفر آنها کامل شود»«و تعدادشان تعداد رهبران بنی اسرائیل است»و غیر از اینها که در روایات صحیح آمده است...

هرگز دوازده امام و امیر را – بجز اینان- با این صفات واضح در تاریخ اسلام نمی شناسیم. و اگر این را رد می کردیم، حدیث رسول


1- صحیح البخاری، کتاب الأحکام
2- صحیح مسلم، کتاب الأماره 12: 201-204 ط.1972 بشرح النووی
3- صحیح الترمذی 7: 35 کتاب الفتن
4- مستدرک الصحیحین: 4: 501
5- مسندأحمد: 86 و92 و106

ص: 85

خدا (صلی الله علیه و آله) درست نبود و مصداقی نمی یافت. واین چیزی است که کسی که به سوی قبله نماز می خواند نمی گوید.

آیة تطهیر

شاهد دیگر بر آنچه ذکر کردیم، آیة مبارکة تطهیر از سورة احزاب است: ﴿إنَّما یُریدُ اللهُ لیذهب عَنکُم الرجس أهل البیت و یُطهَّرکم تطهیراً﴾ (1)مسلمانان تردید ندارند که پیامبر خدا (ص) تنها علی و فاطمه و حسن وحسین را بدون وجود هیچ شخص دیگری زیر عبا برد، هنگامی که این آیه نازل شد. (2)

روایات با سند صحیح از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) بیانگر این قضیه است که رسول خدا (صلی الله علیه و آله) اهل بیت را در آنها(پنج تن آل عبا) محصور کرده است و در هنگام نزول آیه فرموده است: خداوندا اینان اهل بیت من هستند در حالی که به علی و فاطمه و حسن و حسین اشاره می کرد، پس ناپاکی را از آنها دور فرما و آنها را پاک گردان. ام سلمه گفت: ای پیامبر خدا من هم با آنها هستم؟پیامبر (صلی الله علیه و آله)فرمود: تو جایگاه خود را داری و عاقبت به خیر می شوی. (3)

روایات حصر کننده اهل بیت (علیهم السلام) در خمسة طیبه زیاد است. در


1- احزاب: 33
2- صحیح مسلم ،کتاب فضائل الصحابه، باب فضائل الحسن و الحسین، مستدرک الصحیحین147:3،سنن بیهقی149:2ومصادر دیگرکه بسیارند.
3- صحیح الترمذی 209:2

ص: 86

آنها روایات با سند صحیح هست که مجالی برای اشکال گیری نمی گذارد. ترمذی، الطحاوی، ابن اثیر الجزری، حاکم در «المستدرک» و سیوطی در «الدر المنثور» به طرق فراوان آن را روایت می کنند. این روایات صحیح و واضح وآشکارکننده در تشخیص اهل بیت (علیهم السلام) هستند، یعنی کسانی که پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) آنها را زیر عبا جمع کرد.

پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) به مدت شش ماه، هرگاه که برای نماز صبح از کنار در خانه حضرت فاطمه (علیها السلام) می گذشت، می فرمود: نماز ای اهل خانه؛ ﴿انّما یُریدُ الله لیُذهبَ عَنکم الرّجسَ أهلَ البیت و یطهرکم تَطهیرا﴾

سیوطی در «الدرالمنثور» در تفسیر کلام خداوند: ﴿وأمرُ أهلَکَ بِالصَّلاة﴾ (1) از ابی سعید الخدری روایت کرد که گفت: زمانی که آیة:﴿انّما یُریدُ الله لیُذهبَ عَنکم الرّجسَ أهلَ البیت و یطهِّرکم تَطهیراً﴾نازل شد، پیامبر برای نماز صبح به مدت هشت ماه به سوی خانه علی (علیه السلام) می آمد و می فرمود: نماز، خداوند شما را رحمت کند ﴿إنّما یُریدُ الله لِیذهبَ عنکم الرّجسَ أهل البیتِ و یُطَهّرکُم تَطهیرا﴾. تمامی اینها در حضور اصحاب رسول خدا


1- تفسیر الدرّ المنثور: سورة طه، ذیل آیه 132

ص: 87

(صلی الله علیه و آله)انجام می شد. رسول خدا (صلی الله علیه و آله) قصد داشت که از این طریق مقصود از اهل بیت (علیهم السلام) را که خداوند ناپاکی را از آنها دور و آنها را پاک و طاهر گردانیده مشخص نماید. اگر ما بدانیم که این چهار نفر از اهل بیت هستند و بدانیم که خداوند ناپاکی ها را از آنها دور و آنها را پاک گردانیده، به وسیله آنها قادر به درک این مساله خواهیم بود که چه کسانی اهل بیت هستند که امامت و مرجعیت تا پایان تاریخ در آنها جریان و گسترش می یابد. امامت و مرجعیت فقهی و فرهنگی در آنها به صورت حلقه هایی به هم پیوسته ومرتبط و به سفارش از امام پیشین شکل می گیرد تا اینکه به امام اول از آنها، علی بن ابی طالب (علیه السلام) ختم شود . به این ترتیب ائمة دوازده گانه (علیهم السلام) که در حدیث رسول خدا (صلی الله علیه و آله) به آنها اشاره شد، معین می شوند.

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109